گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

ای چرخ‌کمر مبند برکینه من

بگزار حق خدمت دیرینهٔ من

آسایش سینهٔ مرا درمان کن

کاسایش سینه‌هاست در سینهٔ من

امیر معزی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۱

 

دل من مهر آن گزید که او

بسته دارد میان به کینه من

من زدشمن چگونه پرهیزم

دشمن من میان سینه من

ادیب صابر
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

هزاران جان پاک از سینهٔ من

فدای همدم دیرینهٔ من

عطار
 

ظهیر فاریابی » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

تیر محنت بخَست سینه من

بر شد از نیستی خزینه من

ظهیر فاریابی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۶

 

گر تنگ بدی این سینه من

روشن نشدی آیینه من

ای خار گلی از روضه من

دوزخ تبشی از کینه من

خورشید جهان دارد اثری

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

در آنحضرت ز سوز سینه من

همی نو کن غم دیرینه من

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

به جنگجو صنم خویش گفتم ای صد بار

رسیده سنگ جفایت بر آبگینه من

رسان به سینه من سینه را به رسم صفا

که پاک به دل همچون تویی ز کینه من

به عشوه گفت تو را سینه گرچه صاف آمد

[...]

جامی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - شیرین و فرهاد

 

برافروز آتشی در سینه من

که سوزد راحت دیرینه من

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای زنگ غمت صیقل آئینه من

انبار فلک مباش در کینه من

خود بس باشد گیاه هستی مرا

این شعله که سر کشید ازسینه من

میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

گر تیغ غمش ز جان کشد کینه من

ای دل نخوری دریغ بر سینه من

گو صیقل تیغ جان زدای غم دوست

بزدای ز زنگ هستی آئینه من

میرداماد
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۵

 

می گشاید ز خموشان دل بی کینه من

لب خاموش بود صیقل آیینه من

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مثنویات به طرز مناجات

 

پر است از گرد کلفت سینه من

به زنگار آشنا آئینه من

سیدای نسفی
 

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

رشتی علی ای رفیق دیرینه من

ای مهر تو جا گرفته در سینه من

اغماض مکن، راست بگو، از چه سبب

من مهر تو می ورزم و تو کینه من؟

قائم مقام فراهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۳ - غزالی مشهدی

 

سلطان گوید که نقد گنجینهٔ من

صوفی گوید که دلق پشمینهٔ من

عاشق گوید که داغ دیرینهٔ من

من دانم و من که چیست در سینهٔ من

رضاقلی خان هدایت
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۲ - فی المناجات

 

بر او گوهر گنجینه من

طلوع طلع سرش سینه من

صفای اصفهانی
 
 
۱
۲