گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

سینه مکن گرچه سمن سینه‌ای

زان که نه مهری که همه کینه‌ای

خوی تو برنده چون ناخن برست

گرچه پذیرنده چو آیینه‌ای

حسن تو دامست ولیکن ترا

[...]

سنایی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری

 

درآمد خرامان سمن سینه‌ای

به من داد تیغی در آیینه‌ای

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۷

 

آن را که نیست در دل ازین سر سکینه‌ای

نبود کم از کم و بود از کم کمینه‌ای

خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست

ناخورده می ز عشق ندانی قرینه‌ای

در دار ملک عشق خلیفه کسی بود

[...]

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۲

 

ای دل چون آهنت بوده چو آیینه‌ای

آینه با جان من مونس دیرینه‌ای

در دل آیینه من در دل من آینه

تن کی بود محدثی دی و پریرینه‌ای

خواجه چرایی چنین کز تو رمد عشق دین

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۵ - حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة

 

پس خلیفه ساخت صاحب‌سینه‌ای

تا بود شاهیش را آیینه‌ای

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶

 

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای

ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه‌ای

دانی که آه سوختگان را اثر بود

مگذار ناله‌ای که برآید ز سینه‌ای

زیور همان دو رشته مرجان کفایت است

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۸

 

ساقی ز بامداد بیاور قِنینه‌ای

بردار بانگِ قهقهه از آبگینه‌ای

نقدینه بهشت مهیّا نمی‌شود

لطفی کنی ز ما بستانی رهینه‌ای

حالی در این معامله مصرف نمی‌شود

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴

 

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای

وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینه‌ای

گر می‌زنی به تیغ، نداریم سر دریغ

سر چون توان کشید ز مهری به کینه‌ای؟

مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد

[...]

اوحدی
 

ناصر بخارایی » مثنوی هدایت‌نامه » ۱۴- حکایت

 

ز شه خواست یک روز گنجینه‌ای

بگفتا که می‌سازم آئینه‌ای

ناصر بخارایی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

ای صاف‌تر تو را ز هر آئینه سینه‌ای

آرد مگر در آینه رویت قرینه‌ای

مایل به رحم شد فلک کینه‌جو به من

با من ولی هنوز تو در فکر کینه‌ای

خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

ای در درون سینه ز مهرت دفینه‌ای

نگذاشت طرّهٔ تو دلی را به سینه‌ای

مهرم فزوده کین تو کین تو مهر من

حیرانم آن چه مهر بود این چه کینه‌ای

در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است

[...]

سحاب اصفهانی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

دارم نگار سنگدل سیم سینه‌ای

کز فرط مهر او به دلم نیست کینه‌ای

او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج

احرام بسته سوی وی از هر مدینه‌ای

چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲