فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۴
دگر آنک باشد نصیبین مرا
چو خواهی که کوته شود کین مرا
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
لیک اگر ابله کند تحسین مرا
آن ندارد مینباید این مرا
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
گر چه بر بود عقل و دین مرا
بد مگویید نازنین مرا
گوشش از بار در گران گشته ست
نشنود ناله حزین مرا
آخر، ای باغبان، یکی بنمای
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
زینسان که آتش دل من شعله میزند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶
هر دم بناز میکشد آن نازنین مرا
ناگشته از کرم نفسی همنشین مرا
آن ترک نیم مست که دارد بغمزه تیر
ز ابرو کمان کشیده و کرده کمین مرا
جانا بجان عشق بر آنم که دوزخ است
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
پاره پاره دل حزین مرا
بین شرار آه آتشین مرا
پاک می کردم اشک خویش ز رخ
غرق خون ساخت آستین مرا
چشم تو گر دلم ربود چه باک
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵
نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا
ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا
داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را
می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا
شد دو بالا حرص دنیای من از قد دوتا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶
خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگین مرا
بالش پر می شود سنگی که شد بالین مرا
آهم از دل تا به لب جولان کند در لاله زار
در گلو از بس گره شد گریه خونین مرا
بس که ترسیده است از خواب پریشان چشم من
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا
از خمار می نمی شد دل سیه چندین مرا
داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را
پخته گردد، خشت خامی گر شود بالین مرا
می کشد دست نوازش بر سر دریا ز موج
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸
چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا
گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال
در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا
پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
خداوندا بشوی از گرد بدنامی جبینم را
نگه دار از سر دست سخن چین آستینم را
مرا چون شمع جا در مجلس صافی ضمیران ده
چراغ انجمن گردان زبان آتشینم را
به بزم می پرستان ساغر می سرمه دان گردد
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
گاهی به چشم لطف مه من بوبین مرا
در آتش فراق مسوز اینچنین مرا
نی قاصدی که با تو رساند پیام من
نی همدمی که با تو کند همنشین مرا
دست از ستم بکش که جفاپیشگان شهر
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام
وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا
چون برکنم ز سینهٔ سیمین دوست دل
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا
تا به خرسندی ستاند جان غمگین مرا
دوش بوسیدم لب شکرفشانش را به خواب
کاش بیداری نبود این خواب شیرین مرا
خون آهوی حرم را در حرم خواهند ریخت
[...]