فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
مرا بی روی تو ناله ندیمست
دریغ هجر در جانم مقیمست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
وگر تنها روم راهم به بیمست
که کوه از برف همچون کان سیمست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین
ز خوبان توسنی رسم قدیمست
چو مار آبی بود زخمش سلیمست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۰ - غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین
مرا این سوختن سوری عظیمست
که سوز عاشقان سوزی سلیمست
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱۱) حکایت آن مرد که صرّۀ در میان درمنه یافت
ز شاهت گر امید زرّ و سیمست
دل و جان ترا پیوسته بیمست
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی
بجانش نزد این دلخسته بیمست
چه گویم چون گناه او عظیمست
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۲) حکایت عیسی علیه السلام
بدو گفت این عذاب من کالیمست
برای دانگی مال یتیمست
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو پیشانی او میدانِ سیمست
گر از زلفش کنم چوگان چه بیمست
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
چو در میمی که میگویی دو میمست
بهر یک میم یک عالم مقیمست
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
جهان عشق دریای عظیمست
سفینه چیست عقلی بس سلیمست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
مرا تا عشق تو در دل مقیمست
کنار من پر از دُرّ یتیمست
عطار » خسرونامه » بخش ۷۱ - در خاتمت کتاب گوید
مرا باری دل از هیبت دو نیمست
که میدانم که این کاری عظیمست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۷ - در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید
محمد(ص) با علی اینجا مقیمست
از ان ذرات کل با ترس و بیمست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید
همه حوران در اینجامان ندیمست
خدای ما کریمست و رحیمست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
حضور عشق جنّات نعیمست
در اینجاگه چه جاس ترس و بیمَست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵
مر عاشق را ز ره چه بیمست
چون همره عاشق آن قدیمست
از رفتن جان چه خوف باشد
او را که خدای جان ندیمست
اندر سفرست لیک چون مه
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
بره اندر یکی حصن قدیمست
که ساکن اندرو صدری کریمست
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست
چون دردمند او شد، دل بعد از آن سلیمست
در راه عشق و وحدت حیرانی است و حیرت
امید در نگنجد، چه جای ترس و بیمست؟
بعد از وفات دانی احوال جان چه باشد؟
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
ملامت را بمان، چه جای بیمست؟
که روح القدس جانت را ندیمست
اگرچه راه دشوارست آخر
که امداد از مددهای کریمست
تو عاشق باش و طور عاشقی ورز
[...]