گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

نگردد بر وفا رامین پشیمان

نه هرگز بشکند با دوست پیمان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

مکن رامین که بازآیی پشیمان

گسسته دوستی بشکسته پیمان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷۹

 

بوره ای دل بوره باری بشیمان

مکه کاری کز آن گردی پشیمان

یه دو روزی بناکامی سرآریم

باشه روزی که گل چینیم بدامان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۰

 

بوره منت بریم ما از کریمان

بکشیم دست از خوان لئیمان

کریمان دست در خوان کریمی

که بر خوانش نظر دارند کریمان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۱

 

زدست مو کشیدی باز دامان

ز کردارت نبی یک جو پشیمان

روم آخر بدامانی زنم دست

که تا از وی رسد کارم بسامان

باباطاهر
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۸

 

یک روز بپرسید منوچهر ز سالار

کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان

او داد جوابش که در این عالم فانی

گفتار حکیمان به و کردار ندیمان

سنایی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع

 

شد شاه ز کار خود پشیمان

غمگین شد و گفت با ندیمان

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی

 

انگیخته غفر چون کریمان

سه قرصه به کاسهٔ یتیمان

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

چنان درخواب دید آن شمع ایمان

که شمعون بود در جنت خرامان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۹) حکایت مرد مجنون و رعنایان

 

چو آن دیوانهٔ بی خان و بی مان

بدید آن خیلِ خود بین را خرامان

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱) حکایت بلُقیا و عفّان

 

خطابش آمد از درگاهِ ایمان

که گر می‌بایدت ملک سلیمان

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

به باد سرد از جان کریمان

به آب گرم از چشم یتیمان

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۲

 

تو در دل دار عشق او چو سلمان

که تا یابی حقیقت اصل ایمان

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید

 

ترا باشد رفیق نیک ایمان

به این عالم تو باشی چون سلیمان

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

ترا خوانند جان اینجا حکیمان

کجا دانندت اینجاگه لئیمان

عطار
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۰

 

خدایا فضل کن گنج قناعت

چو بخشیدی و دادی ملک ایمان

گرم روزی نماید تا بمیرم

به از نان خوردن از دست لئیمان

سعدی
 
 
۱
۲