زدست مو کشیدی باز دامان
ز کردارت نبی یک جو پشیمان
روم آخر بدامانی زنم دست
که تا از وی رسد کارم بسامان
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
زدست مو کشیدی باز دامان
ز کردارت نبی یک جو پشیمان
روم آخر بدامانی زنم دست
که تا از وی رسد کارم بسامان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، گویا شاعر از زنی حرف میزند که از رفتارش پشیمان است و تصمیم دارد دوباره به او نزدیک شود تا مشکلاتش حل شود. او به دنبال امید و آرامش از طریق ارتباط با این زن است.
هوش مصنوعی: از دست تو دیگر نتوانستم به عصبانیت به رفتار تو واکنش نشان دهم و اکنون احساس پشیمانی میکنم.
هوش مصنوعی: من به سمت کسی میروم و دستانم را به دور او میپیچم، تا از او کمکی دریافت کنم و زندگیام به سامان برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگردد بر وفا رامین پشیمان
نه هرگز بشکند با دوست پیمان
بوره ای دل بوره باری بشیمان
مکه کاری کز آن گردی پشیمان
یه دو روزی بناکامی سرآریم
باشه روزی که گل چینیم بدامان
چنان درخواب دید آن شمع ایمان
که شمعون بود در جنت خرامان
خدایا فضل کن گنج قناعت
چو بخشیدی و دادی ملک ایمان
گرم روزی نماید تا بمیرم
به از نان خوردن از دست لئیمان
بسی دیدم کمرهای کریمان
همه در یتیمش از یتیمان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.