فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
چرا با جان بیچاره ستیزم
چرا بیهوده خون خویش ریزم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
چرا با بخت خود چندین ستیزم
چرا از کار خود چندین گریزم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
نه آنم من که از سرما گریزم
همی تا جان بود با او ستیزم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
چرا با بخت خود چندین ستیزم
چرا آبی برین آتش نریزم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۱
شب زار به جای بستر آتش ریزم
چون خاکستر به روز از آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
از درد چو شمع بر سر آتش بیزم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۶
در خواب گه از دل به شب آتش بیزم
چون خاکستر هر روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۵
در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۷ - من زَهَد فیالدّنیا وَجَد مُلکا لایبلی
گفت هر بامداد برخیزم
تا از این نفسِ شوم بگریزم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۱۵ - اندر مذمّت دنیا و برحذر بودن از آن فرماید
آز چون آتش است تن هیزم
آب و آتش به هم چه آمیزم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۶ - حکایت در عدل و سیاست و جود پادشاه
گفت هر پنج را برآویزم
اسب از اینجای پس برانگیزم
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۳۹
هم جور کشم بتا و هم بستیزم
با مهر تو مهر دگری نامیزم
جانی دارم که بار عشقت بکشد
تا در سر کارت نکنم نگریزم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۲ - در شکایت
بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
شراب خواستم و سرکهای کهن دادی
که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم
شراب دار ندانم کجاست تا قدحی
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
بدین خواری مجویم گر عزیزم
خطِ آزادیم دِه گر کنیزم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین
به تو خوشدل دماغِ مشکبیزم
ز تو روشن چراغِ صبحخیزم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی
کای بیخبران ز تیغ تیزم
فارغ ز هیون گرم خیزم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون
نه دل که به شوی بر ستیزم
نه زَهره که از پدر گریزم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۳ - دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق
هم در این خانه خون او ریزم
سرش از گردنش درآویزم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
دوستان را چو در میآویزم
گنج قارون ز آستین ریزم