فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴
پر از دیو و شیرست و پر تیرگی
بماند بدو چشمت از خیرگی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۲
چگونه به راه آید این تیرگی
چه پیچم سخن را بدین خیرگی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۲ - وفات یافتن قیصر روم و رزم کسری
چو هنگام شمع آمد از تیرگی
سرمهتران تیره از خیرگی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۰ - سئوال فرامرز از برهمن
روانش بماند بدان تیرگی
همه ساله جانش پر از خیرگی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۲ - سئوال سوم فرامرز از برهمن
بماند همه ساله در تیرگی
روان در پریشان و هم خیرگی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۵۴ - دیدن آتبین آفتاب را در خواب
رمید از جهان سربسر تیرگی
برفت از دل مردمان خیرگی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۷ - کوش بار دیگر دعوی خدایی می کند
گروهی ز نادانی و خیرگی
برآمد به راه بد و تیرگی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۴ - دانش آموختن کوش از پیر
مرا اندر آورد با تیرگی
کند دورم از دل همان خیرگی
ایرانشان » بهمننامه » داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار » بخش ۱۵ - کشتن فرامرز کوهیار را به کین پسر خویش سام
نگه کرد مردم بدان تیرگی
یکایک درو مانده از خیرگی
ایرانشان » بهمننامه » رفتن شاه بهمن به کشمیر به طلب دختران و خواهران فرامرز » بخش ۴ - رزم کردن شاه بهمن با شاه صور
چو دختر بدید آنچنان خیرگی
به هوش آمدش دل در آن تیرگی
ایرانشان » بهمننامه » باز آمدن بهمن از هند به ایران و رها کردن زال و دختران رستم از بند » بخش ۱۹ - رزم شاه بهمن با برزین آذر و کشته شدن دیو زوش بر دست رستم تور
چنان شد هوا جمله از تیرگی
که ناهید پیدا شد از خیرگی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۶
بس کن از سودای خوبان داشتن خاقانیا
کز سر سودا خرد را در سر آرد خیرگی
صورت خوبان به معنی چون ببینی آینه است
کز برون سو روشنی دارد درون سو تیرگی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا
بترسم که اختر بدین طیرگی
بداندیش ما را دهد چیرگی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۶۰ - رفتن اسکندر به ظلمات
شتابنده می شد در آن تیرگی
خطر در دل و در نظر خیرگی
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری
بدان تا چو سایه در آن تیرگی
فرو میرد از خواری و خیرگی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۲ - حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد
ورنه خود تیری شود آن تیرگی
در رسد در تو جزای خیرگی
حکیم نزاری » ادبنامه » باب دوم - در آداب صادق و احتمال بر مجاهده » بخش ۱
ملک از سر نخوت و خیرگی
کند بی سبب گه گهی طیرگی