سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۶ - وداع کردن فرامرز از نزد کاوس و تأسف خوردن رستم و پند دادن رستم،فرامرز را
چو گرزم که لرزد زمین زیر او
زمین نالد از گرز و شمشیر او
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۷ - رزم زنگی زوش با نقابدار سرخ پوش و گرفتن سرخ پوش او را گوید
زمین (بود) در لرزه در زیر او
دل شیر لرزان ز شمشیر او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۳ - جنگ پنجم اسکندر باروسیان
به نیروی دست کمان گیر او
بیفتاد الانی به یک تیر او
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
کوه چون سنگی شد از تقدیر او
بحر آبی گشت از تشویر او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۳ - گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی «آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست؟»
چون خیالت نامد از تزویر او؟
وز فساد سحر احمقگیر او؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۴ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
از کی خوردم شیر غیر شیر او
کی مرا پرورد جز تدبیر او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۲ - وحی کردن حق به موسی علیهالسلام کی ای موسی من کی خالقم تعالی ترا دوست میدارم
از کسی یاری نخواهد غیر او
اوست جمله شر او و خیر او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
آفتاب مشرق و تنویر او
چون اسیران بسته در زنجیر او
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱
صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
سر نتواند کشید پای ز زنجیر او
گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن
گر به شکار آمدهست دولت نخجیر او
گفتم از آسیب عشق روی به عالم نهم
[...]
سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۲ - گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن
گر از برج معنی پرد طیرِ او
فرشته فرو ماند از سیرِ او
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۵ - چگونگی سام با مرغ آتشافشان
جدا شد زه از شصت زهگیر او
پرنده سوی مرغ شد تیر او
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸
مرغ دلم صید کرد غمزهٔ چون تیر او
لشکر خود عرض داد حسن جهان گیر او
باز سپید است حسن طعمهٔ او مرغ دل
شیر سیاه است عشق با همه نخجیر او
عشق نماز دل است مسجد او کوی دوست
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او
خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او
می خور برغم دهر، که خون تو میخورند
کیوان دیر دور و مه زود سیر او
ساقی بیا که ملک سلیمان بباد رفت
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
اگر از برج معنی پرد طیر او
فرشته فرو ماند از سیر او
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶
خامه می پیچد به خود از خط چون زنجیر او
می کشد شرمندگی نقاش از تصویر او
خنجر عشق کشی دارد نهان در آستین
بوی خون کوهکن آید ز جوی شیر او
اهل تقوی بر دهن دارند ذکر ناوکش
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰
شوخ نقاشی که رنگم می کند تسخیر او
بوی خون بلبل آید از گل تصویر او
شوخ نقاشی که خون می ریزد از تحریر او
می پرد رنگ از رخم از دیدن تصویر او
در بیابانی که من طرح شکار افگنده ام
[...]
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳۲ - تیرگر
آن تیرگر که سینه فگارم ز تیر او
در تاب گشته ام ز غم تاب گیر او
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - ایلچی فرستادن خان فردوس مکان یوسف خواجه نقشبندی را جواب مقرر نایافتن دویم قلیچ بی را فرستاده و ابواب متفصل مفتوح شدن و داخل به شهر بلخ و مغضوب شدن
چه خانه جنون کرده تعمیر او
بود قفل وسواس زنجیر او
حزین لاهیجی » مثنویات » فرهنگ نامه » بخش ۹ - صفت تیغ
تناور نهنگی ست شمشیر او
سر شرزه شیر است، نخجیر او