خامه می پیچد به خود از خط چون زنجیر او
می کشد شرمندگی نقاش از تصویر او
خنجر عشق کشی دارد نهان در آستین
بوی خون کوهکن آید ز جوی شیر او
اهل تقوی بر دهن دارند ذکر ناوکش
زاهدان را چوب مسواک است چوب تیر او
در کمند سرمه آلود نگه کردست بند
هوشمندان را فریب چشم پرتدبیر او
آستین مدعا جویای دست بیخودیست
پای خواب آلوده خواهد گشت دامنگیر او
ای زلیخا زود یوسف را سوی کنعان فرست
مگذران از حد بیاندیش از دعای پیر او
سیدا از حال دل امروز پیش کس مگوی
خانه چون ویران شود مشکل بود تعمیر او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخ نقاشی که رنگم می کند تسخیر او
بوی خون بلبل آید از گل تصویر او
شوخ نقاشی که خون می ریزد از تحریر او
می پرد رنگ از رخم از دیدن تصویر او
در بیابانی که من طرح شکار افگنده ام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.