عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۳ - در مناجات کردن شیطان با حق و یاری خواستن او در بیرون آوردن آدم (ع) از بهشت
ترا آن پیر اینجا دستگیر است
که رویش بهتر از بدر منیر است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۵ - پاسخ دادن پاکباز هاتف غیب را و عجز آوردن او از خودی خود
میان خود فتادست و اسیراست
یقین وصل ترا او دستگیر است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
مرا عشق تو اینجا دستگیر است
اگر نه دل در این صورت اسیراست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
حقیقت پیر ما ترسای دیر است
در این منزل که اینجا عین سیر است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۲
حاشا که دلم ز شبنشینی سیر است
یا ساقی ما بیمدد و ادبیر است
از خواب چو سایه عقلها سر زیر است
فردا ز پگه بیا که امشب دیر است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۱
زان روی که دل بستهٔ آن زنجیر است
در دامن تو دست زدن تقدیر است
چون دست به دامنش زدم گفت بهل
گفتم که خموش روز گیراگیر است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو
بزرگان گفتهاند این نکته دیر است
که هر کو سیر باشد زود سیر است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۲ - پایان سرودن مثنویهای خمسه
به سکه در علم راست تدبیر است
راستی هم شهاب و هم تیر است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۴ - جواب
به هر لحظه جهان این کهنهپیر است
به هر دم اندر او حشر و نشیر است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۹ - جواب
وجود آنجا که باشد محض خیر است
وگر شری است در وی آن ز غیر است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۲ - تمثیل در اطوار سیر و سلوک
تو را تا در نظر اغیار و غیر است
اگر در مسجدی آن عین دیر است
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۴ - در تحقیق بهشت و دوزخ
بهشت صورت ار چه دلپذیر است
به نسبت با حقیقت زمهریر است
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۳۶ - در جزلی عمل
خوی نیکو گزین کان دلپذیر است
که فردا شهد و خمر و آب و شیر است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل دوم » بخش ۴ - الضلال المبین
غرض تن ز روح تدبیر است
علت هستیش به تأثیر است
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۵ - در صفت حال
نمیبینی کمان چون گوشه گیر است
بر او آوازهٔ زه ناگزیر است
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۵ - در صفت حال
اگر چه سست مهری زود سیر است
چنین در دور تا دیده است دیر است
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
مرا دایم خیالت در ضمیر است
مرا از روی خوبت ناگزیر است
نیامد جز خیالت در دو چشمم
از آن رو کاو به غایت بی نظیر است
مرا صبر از رخت دانی چه باشد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸
تن همچو تخت شاهست جان خود یکی امیر است
آن پادشاه بر وی سلطان بی نظیر است
عشق است شاه عادل بر تخت دل نشسته
این عقل کامل ما آن شاه را وزیر است
گشته است بلبل مست نالان به عشق آن گل
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹
ملک داری همه به تدبیر است
گرچه تدبیر هم به تقدیر است
هر که تأخیر کرد در تدبیر
عاقبت کار او به تقصیر است
سخن نوجوان دگر باشد
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۴
نعمت الله همه جهان بگرفت
این چنین نعمتی جهانگیر است
نوجوانی است مست و لایعقل
ور به معنی نظر کنی پیر است