فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۴ - پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود
به گیتی هر آنکس که نیکی کند
بکوشد که تا رای ما نشکند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۹ - جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو
به یک حمله صد پیل برهم فکند
به نیزه چهل خیمه از بُن بکند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۹ - جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو
به هر تیر پیلی همی بفکند
به هر حملهای لشکری بشکند
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در مدح عمیدالملک بونصر
بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند
رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند
روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد
هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند
دختران تاک رز را گر ببیند باده خوار
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح امیر ابوالحسن علی لشکری
هرکه چون من دل فدای دیدن دلبر کند
هرکه چون من جان فدای صحبت جانان کند
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح امیر ابوالحسن علی لشکری
هرچه در عالم عنا باشد عدیل دل کند
هرچه در گیتی بلا باشد قرین جان کند
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح امیر ابوالحسن علی لشکری
لاله نعمان حجاب لؤلؤ لالا کند
عنبر سارا نقاب لاله نعمان کند
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح امیر ابوالحسن علی لشکری
چون کند شادی ز میدان روی در مجلس کند
چون کند مردی ز مجلس روی در میدان کند
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح امیر ابوالحسن علی لشکری
صورت شیطان قضا چون صورت حورا کند
خلقت حورا قدر چون خلقت شیطان کند
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
هدهدک پیک بریدست که در ابر تند
چون بریدانه مرقع به تن اندر فکند
راست چون پیکان نامه به سراندر بزند
نامه گه باز کند، گه به هم اندر شکند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
بزد پا و از پاشنه در بکند
میان سلیح خانه خود را فکند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۲ - رزم شیروی با مهارک
سپه را به یک حمله از جا بکند
به دروازه شهرشان درفکند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۳ - رسیدن فرامرز به یاری شیروی
به ناگاه خود را برایشان فکند
به یک حمله از جایشان بربکند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۱ - کشتن فرامرز،دیو سیاه
نخستین دو دندانش از بن بکند
چو بردند از آنجا به میدان فکند
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵ - افتادن شهریار در طلسم عنبر دز گوید
بهنگام لهراسب این بشکند
مر این قلعه و باره ویران کند