چو بنشست با سوگ ماهی بلاش
سرش پر ز گرد و رخش پرخراش
سپاه آمد و موبد موبدان
هر آنکس که بود از رد و بخردان
فراوان بگفتند با او ز پند
سخنها که بودی ورا سودمند
بران تخت شاهیش بنشاندند
بسی زر و گوهر برافشاندند
چو بنشست بر گاه گفت ای ردان
بجویید رای و دل بخردان
شما را بزرگیست نزدیک من
چو روشن شود رای تاریک من
به گیتی هر آنکس که نیکی کند
بکوشد که تا رای ما نشکند
هر آنکس کجا باشد او بدسگال
که خواهد همی کار خود را همال
نخستین به پندش توانگر کنم
چو نپذیرد از خونش افسر کنم
هرآنگه که زین لشکر دینپرست
بنالد بر ما یکی زیردست
دل مرد بیدادگر بشکنم
همه بیخ و شاخش ز بن برکنم
مباشید گستاخ با پادشا
بویژه کسی کو بود پارسا
که او گاه زهرست و گه پایزهر
مجویید از زهر تریاک بهر
ز گیتی تو خوشنودی شاهجوی
مشو پیش تختش مگر تازهروی
چو خشم آورد شاه پوزش گزین
همی خوان به بیداد و دادآفرین
هرآنگه که گویی که دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
چنان دان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
وگر کار بندید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا
ز شاهان داننده یابید گنج
کسی را ز دانش ندیدم به رنج
برو مهتران آفرین خواندند
ز دانایی او فرو ماندند
برفتند خشنود ز ایوان اوی
به یزدان سپرده تن و جان اوی
بدآنگه که پیروز شد سوی جنگ
یکی پهلوان جست با رای و سنگ
که باشد نگهبان تخت و کلاه
بلاش جوان را بود نیکخواه
بدان کار شایسته بد سوفزای
یکی نامور بود پاکیزهرای
جهاندیده از شهر شیراز بود
سپهبددل و گردنافراز بود
هم او مرزبان بد بزابلستان
ببست و بغزنین و کابلستان
چو آگاهی آمد سوی سوفزای
ز پیروز بیرای و بیرهنمای
ز مژگان سرشکش برخ برچکید
همه جامهٔ پهلوی بردرید
ز سر برگرفتند گردان کلاه
به ماتم نشستند با سوگ شاه
همیگفت بر کینهٔ شهریار
بلاش جوان چون بود خواستار
بدانست کان کار بیسود شد
سر تاج شاهی پر از دود شد
سپاه پراگنده را گرد کرد
بزد کوس وز دشت برخاست گرد
فراز آمدش تیغزن صد هزار
همه جنگجوی از در کارزار
درم داد و آن لشکر آباد کرد
دل مردم کینهور شاد کرد
فرستادهای خواند شیرینزبان
خردمند و بیدار و روشنروان
یکی نامه بنوشت پر داغ و درد
دو دیده پر از آب و رخسار زرد
به نامه درون پندها یاد داد
ز جمشید و کیخسرو کیقباد
وزان پس فرستاد نزد بلاش
که شاها تو از مرگ غمگین مباش
که این مرگ هر کس نخواهد چشید
شکیبایی و نام باید گزید
ز باد آمده باز گردد بدم
یکی داد خواندش و دیگر ستم
کنون من به دستوری شهریار
بسیجم برین گونه بر کارزار
کزین کینه و خون پیروز شاه
بنالد ز چرخ روان هور و ماه
فرستاده زین روی برداشت پای
وزان سوی گریان بشد باز جای
بیاراست لشکر چو پر تذرو
بیامد ز زاولستان سوی مرو
یکی مرد بگزید بیداردل
که آهسته دارد به گفتار دل
نویسندهٔ نامه را گفت خیز
که آمد سر خامه را رستخیز
یکی نامه بنویس زی خوشنواز
که ای بیخرد روبه دیوساز
گنهکار کردی به یزدان تنت
شود مویه گر بر تو پیراهنت
به شاه آنک تو کردی ای بیوفا
ببینی کنون زور تیغ جفا
به کشتی شهنشاه را بیگناه
نبیره جهاندار بهرام شاه
یکی کین نو ساختی در جهان
که آن کینه هرگز نگردد نهان
چرا پیش او چون یکی چابلوس
نرفتی چو برخاست آوای کوس
نیای تو زین خاندان زنده بود
پدر پیش بهرام پاینده بود
من اینک به مرو آمدم کینهخواه
نماند به هیتالیان تاج و گاه
اسیران و آن خواسته هرچ هست
که از رزمگاه آمدستت بدست
همه بازخواهم به شمشیر کین
به مرو آورم خاک توران زمین
نمانم جهان را بفرزند تو
نه بر دوده و خویش و پیوند تو
بفرمان یزدان ببرم سرت
ز خون همچو دریا کنم کشورت
نه کین باشد این چند گویم دراز
که از کین پیروز با خوشنواز
شود زیر خاک پی من تباه
به یزدان روانش بود دادخواه
فرستاده با نامهٔ سوفزای
بیامد چو شیر دلاور ز جای
چو آشفته آمد بر خوشنواز
بشد پیش تخت و ببردش نماز
بدو داد پس نامهٔ سوفزای
همیبود یک چند پیشش بپای
نویسندهٔ نامه را داد و گفت
که پنهان بگوی آنچ نرمست و زفت
به مهتر چنین گفت مرد دبیر
که این نامه پر گرز و تیغست و تیر
شکسته شد آن مرد جنگآزمای
ازان پر سخن نامهٔ سوفزار
هم اندر زمان زود پاسخ نبشت
سخن هرچ بود اندرو خوب و زشت
نخستین چنین گفت کز کردگار
بترسیم وز گردش روزگار
که هر کس که بودست یزدانپرست
نیاورد در عهد شاهان شکست
فرستادمش نامهٔ پندمند
دگر عهد آن شهریار بلند
برو خوار بود آنچ گفتم سخن
هم اندیشهٔ روزگار کهن
چو او کینهور گشت و من چارهجوی
سپه را چو روی اندر آمد به روی
به پیروز بر اختر آشفته شد
نه برکام من شاه تو کشته شد
چو بشکست پیمان شاهان داد
نبود از جوانیش یک روز شاد
نیامد پسند جهانآفرین
تو گویی که بگرفت پایش زمین
هر آنکس که عهد نیا بشکند
سر راستی را بپای افگند
چو پیروز باشد به دشت نبرد
شکسته بکنده درون پر ز گرد
گر آیی تو ایدر هم آراستست
نه جنگ و نه جنگآوران کاستست
فرستاده با نامه تازان ز جای
به یک هفته آمد سوی سوفزای
چو برخواند آن نامه را پهلوان
به دشنام بگشاد گویا زبان
ز میدان خروشیدن گاودم
شنیدند و آوای رویینه خم
بکش میهن آورد چندان سپاه
که بر چرخ خورشید گم کرد راه
برین همنشان روز بگذاشتند
همی راه را خانه پنداشتند
چو آگاهی آمد سوی خوشنواز
به دشت آمد و جنگ را کرد ساز
به پیکند شد رزمگاهی گزید
که چرخ روان روی هامون ندید
وزین روی پر کینه دل سوفزای
به کردار باد اندر آمد ز جای
چو شب تیره شد پهلوان سپاه
به پیلان آسوده بربست راه
طلایه همیگشت بر هر دو سوی
جهان شد پر آواز پرخاشجوی
غو پاسبانان و بانگ جرس
همیآمد از دور بر پیش و پس
چنین تا پدید آمد از میغ شید
در و دشت شد چون بلور سپید
دو لشکر همی جنگ را ساختند
درفش بزرگی برافراختند
از آواز گردان پرخاشخر
بدرید مر اژدها را جگر
هوا دام کرکس شد از پر تیر
زمین شد ز خون سران آبگیر
ز هر سو ز مردان تلی کشته بود
کرا از جهان روز برگشته بود
بجنبید بر قلبگه سوفزای
یکایک سپاه اندر آمد ز جای
وزان روی با تیغ کین خوشنواز
بپیچید و آمد به تنگی فراز
یکی تیغ زد بر سرش سوفزای
سپاه اندر آمد به تندی ز جای
بجست از کف تیغزن خوشنواز
به شیب اندر انداخت اسب از فراز
بدید آنک شد روزگارش درشت
عنان را بپیچید و بنمود پشت
چو باد دمان از پسش سوفزای
همیتاخت با نیزهٔ سرگرای
بسی کرد زان نامداران اسیر
بسی کشته شد هم بپیکان و تیر
همیتاخت تا پیش لشکر رسید
بره بر بسی کشته و خسته دید
ز بالا نگه کرد پس خوشنواز
سپه را به هامون نشیب و فراز
همه دشت پرکشته و خواسته
شده دشت چون چرخ آراسته
سلیح و کمرها و اسب و رهی
ستام و سنان و کلاه مهی
همیبرد هر کس بر سوفزای
تلی گشته چون کوه البرز جای
ببخشید یکسر همه بر سپاه
نکرد اندر آن چیز ترکان نگاه
به لشکر چنین گفت کامروز کار
به کام ما بد از روزگار
چو خورشید بنماید از چرخ دست
برین دشت خیره نباید نشست
به کین شهنشاه ایران شویم
برین دز به کردار شیران شویم
همه لشکرش دست بر برزدند
همی هر کسی رای دیگر زدند
برین همنشان تا ز خم سپهر
پدید آمد آن زیور تاج مهر
تبیره برآمد ز پردهسرای
نشست از بر باره بر سوفزای
فرستادهای آمد از خوشنواز
به نزدیک سالار گردنفراز
که از جنگ و پیکار و خون ریختن
نباشد جز از رنج و آویختن
دو مرد خردمند نیکو گمان
به دوزخ فرستیم هر دو روان
اگر بازجویی ز راه ردی
بدانی که آن کار بد ایزدی
نه بر باد شد کشته پیروزشاه
کز اختر سرآمد بدو سال و ماه
گنهکار شد زانک بشکست عهد
گزین کرد حنظل بینداخت شهد
کنون بودنی بود و بر ما گذشت
خنک آنک گرد گذشته نگشت
اسیران وز خواسته هرچ بود
ز سیم و زر و گوهر نابسود
ز اسب و سلیح و ز تاج و ز تخت
که آن روز بگذاشت پیروزبخت
فرستم همه نزد سالار شاه
سراپرده و گنج و پیل و سپاه
چو پیروزگر سوی ایران شوی
به نزدیک شاه دلیران شوی
نباشد مرا سوی ایران بسیچ
تو از عهد بهرام گردن مپیچ
شهنشاه گیتی ببخشید راست
مرا ترک و چین است و ایران تو راست
چو بشنید پیغام او سوفراز
بیاورد لشکر به پردهسرای
فرستاده را گفت پیش سپاه
بگوی آنچ بشنیدی از رزمخواه
بیامد فرستادهٔ خوشنواز
بگفت آنچ بود آشکارا و راز
چنین گفت لشکر که فرمان تو راست
بدین آشتی رای و پیمان تو راست
به ایران نداند کسی از تو به
بما بر تویی شاه و سالار و مه
چنین گفت با سرکشان سوفزای
که امروز ما را جزین نیست رای
کزیشان ازین پس نجوییم جنگ
به ایران بریم این سپه بیدرنگ
که در دست ایشان بود کیقباد
چو فرزند پیروز خسرو نژاد
همان موبد موبدان اردشیر
ز لشکر بزرگان برنا و پیر
اگر جنگ سازیم با خوشنواز
شودکار بیسود بر ما دراز
کشد آنک دارد ز ایران اسیر
قباد جهانجوی چون اردشیر
اگر نیستی در میانه قباد
ز موبد نکردی دل و مغز یاد
گر او را ز ترکان بد آید بروی
نماند به ایران جز از گفت و گوی
یکی ننگ باشد که تا رستخیز
بماند میان دلیران ستیز
فرستاده را نغز پاسخ دهیم
درین آشتی رای فرخ نهیم
مگر باز بینیم روی قباد
که بی او سر پادشاهی مباد
همان موبد پاکدل اردشیر
کسی را که بینید برنا و پیر
فرستاده را خواند پس پهلوان
سخن گفت با او به شیرین زبان
چنین گفت کاین ایزدی بود و بس
جهان بد سگالد نگوید بکس
بزرگان ایران که هستند اسیر
قبادست با نامدار اردشیر
دگر هر که دارید بر نای بند
فرستید سوی منش ارجمند
دگر خواسته هرچ دارید نیز
ز دینار وز تاج و هرگونه چیز
یکایک فرستید نزدیک من
به پیش بزرگان این انجمن
به تاراج و کشتن نیازیم دست
که ما بینیازیم و یزدانپرست
ز جیحون به روز دهم بگذریم
وزان پس پیی خاک را نسپریم
همه هرچ گفتم تو را گوشدار
چو رفتی یکایک برو برشمار
فرستاده هم در زمان گشت باز
بیامد گرازان بر خوشنواز
بگفت آنچ بشنید وزو گشت شاد
همانگاه برداشت بند قباد
همان خواسته سر به سر گرد کرد
کجا یافت از خاک و دشت نبرد
همان تخت با تاج پیروز شاه
چو چیز پراگندهٔ آن سپاه
فرستاد یکسر سوی سوفزای
به دست یکی مرد پاکیزهرای
چو لشکر بدیدند روی قباد
ز دیدار او انجمن گشت شاد
بزرگان همه خیمه بگذاشتند
همه دست بر آسمان داشتند
که پور شهنشاه را بیگزند
بدیدند با هرک بد ارجمند
همانگه فروهشت پردهسرای
سپهبد باسب اندر آورد پای
ز جیحون گذر کرد پیروز و شاد
ابا نامور موبد و کیقباد
چو آگاهی آمد به ایران زمین
ازان نیکپی مهتر بفرین
همان جنگ و پیکار با خوشنواز
ز رای چنان مرد نیرنگساز
همان موبد موبدان اردشیر
اسیران که بودند برنا و پیر
که از جنگ برگشت پیروز و شاد
گشاده شد از بند پای قباد
بیاورد و اکنون ز جیحون گذشت
ز ایران سپاهست بر کوه و دشت
خروشی ز ایران برآمد که گوش
تو گفتی همی کر شود زان خروش
بزرگان فرزانه برخاستند
پذیره شدن را بیاراستند
بلاش آن زمان تخت زرین نهاد
که تا برنشیند برو کیقباد
چو آمد به شهر اندرون سوفزای
بزرگان برفتند یک سر ز جای
پذیره شدن را بیاراست شاه
همیرفت با آنک بودش سپاه
بلاش آن زمان دید روی قباد
رها گشته از بند پیروز و شاد
مر او را سبک شاه در برگرفت
ز هیتال و چین دست بر سر گرفت
ز راه اندر ایوان شاه آمدند
گشادهدل و نیکخواه آمدند
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
همیبود جشنی نه بر آرزوی
ز تیمار پیروز آزادهخوی
همه چامه گر سوفزا را ستود
ببربط همی رزم ترکان سرود
مهان را همه چشم بر سوفزای
ازو گشته شاد و بدو داده رای
همه شهر ایران بدو گشت باز
کسی را که بد کینهٔ خوشنواز
بدان پهلوان دل همی شاد کرد
روان را ز اندیشه آزاد کرد
ببد سوفزای از جهان بیهمال
همیرفت زین گونه تا چار سال
نبودی جز آن چیز کو خواستی
جهان را به رای خود آراستی
چر فرمان او گشت در شهر فاش
به خوبی بپرداخت گاه از بلاش
بدو گفت شاهی نرانی همی
بدان را ز نیکان ندانی همی
همی پادشاهی به بازی کنی
ز پری وز بینیازی کنی
قباد از تو در کار داناترست
بدین پادشاهی تواناترست
به ایوان خویش اندر آمد بلاش
نیارست گفتن که ایدر مباش
همیگفت بیرنج تخت این بود
که بیکوشش و درد و نفرین بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان مربوط به پادشاهی بلاش و حوادثی است که پس از نشستن او بر تخت سلیمان رخ میدهد. بلاش با هوش و خردمندی، سپاهیان و موبدان را دعوت میکند تا دربارهٔ آیندهٔ کشور تبادل نظر کنند و به آنها پند و نصیحت میدهد. او از افراد بدسگال بر حذر میدارد و تصمیم میگیرد که در مقابل دشمنان با عزمی راسخ و عادلانه عمل کند.
پس از پیروزی در جنگ، سردار خوشنواز با لشکری بزرگ و شجاع به میدان میآید. آنها به دشمنان ضربه میزنند و پیروزی به دست میآورند. خوشنواز، اسیران و گنجهای پراکنده را جمعآوری میکند و با نوشتن نامهای پندآمیز به بلاش، او را از گناهان پیشین خود آگاه میکند و خواستار آشتی و صلح میشود.
بلاش پس از شنیدن این پیام، به صلح و دوستی پاسخ میدهد و در نهایت، پیروزی در این جنگ، سبب میشود که قباد، فرزند پیروز شاه، آزاد شود و به ایران بازگردد. این داستان با جشن و شادمانی در ایران پایان مییابد و بر اهمیت نیکی و صداقت تأکید دارد.
هوش مصنوعی: وقتی او در کنار ماهی بلاش نشسته بود، سرش پر از غم و اندوه و چهرهاش مملو از خراش و آسیب بود.
هوش مصنوعی: سپاه به راه افتاد و موبد موبدان و تمام کسانی که از نیکان و دانشمندان بودند، در آنجا حاضر شدند.
هوش مصنوعی: زیاد در مورد نصیحتها و اندرزها با او صحبت کردند، زیرا این نکات برای او مفید بود.
هوش مصنوعی: او را بر تخت سلطنت نشاندند و مقدار زیادی طلا و جواهر دور او به نمایش گذاشتند.
هوش مصنوعی: وقتی که بر جای خود نشست، گفت ای دانایان، نظر و فکر خردمندان را جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نزدیک من فردی بزرگ و باارزش وجود دارد که وقتی او را بشناسم، ذهن تیره و تار من روشن میشود.
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، هر کسی که کار نیک انجام دهد باید تلاش کند تا نظر و خواسته ما را نقض نکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش بدی باشد و بخواهد کار خود را به نابودی بکشاند، در نهایت به نتیجهای که میخواهد نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اولین قدم این است که او را به نصیحت و مشاوره توانمند سازم؛ اگر نپذیرد، از خونش او را سرزنش میکنم و مقامش را پایین میآورم.
هوش مصنوعی: هر زمان که یکی از پیروان دین از این گروه شکایت کند، بر ما تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: دل ستمگر را میشکنم و ریشه و بنیادش را به کل نابود میکنم.
هوش مصنوعی: با پادشاه آنطور رفتار نکنید که جسورانه و بیاحترامی باشد، به ویژه با افرادی که پاک و پارسا هستند.
هوش مصنوعی: مراقب باشید که گاهی او میتواند بسیار خطرناک باشد و گاهی دیگر میتواند عواقب تلخی به دنبالد داشته باشد. بنابراین از اثرات منفی آن دوری کنید.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی راضی نیستی، ای در جستجوی پادشاهی، مگر زمانی که به او نزدیک شوی، مانند یک تازهنفس و زیبا.
هوش مصنوعی: وقتی شاه به خشم میآید، به ناچار باید عذرخواهی کند و در این حال از واژههای ظلم و عدالت یاد میکند.
هوش مصنوعی: هر زمان که بگویم که به دانشی دست یافتهام، در واقع به قدرت و توانایی بیشتری نیز دست پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: بدان که در زمان نادانی، خود را به بدبینی راه نده.
هوش مصنوعی: اگر کار خود را درست انجام دهید و به نصیحت من گوش دهید، گفتگو کردن برای من بیفایده نخواهد بود.
هوش مصنوعی: از شاهان آگاه باید گنج را یافت، زیرا من با کوشش و زحمت، هرگز کسی را نیافتم که به دانش نیازی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: برخی از بزرگان و سرشناسان به ستایش او پرداختند، اما از دانش و خرد او حیران و عاجز ماندند.
هوش مصنوعی: آنها از کاخ او خوشحال رفتند و جان و تن او را به خدا سپردند.
هوش مصنوعی: زمانی که یک پهلوان با تدبیر و قوت عمل وارد میدان جنگ میشود و پیروز میگردد.
هوش مصنوعی: کسی که باید از تخت و کلاه جوان بلاش مراقبت کند، باید فردی نیکوکار و خیراندیش باشد.
هوش مصنوعی: بدان که انجام کارهای نیک و شایسته، نشانهای از اندیشه و نیت پاک انسان است و چنین کسی در میان مردم به خوبی شناخته میشود.
هوش مصنوعی: این شخص که تجربهی زیادی در زندگی دارد و به دنیا دیده شده، از شهر شیراز است و کسی است که دلیر و با وقار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: او نگهبان مرز زابلستان است و مرزهای غزنین و کابلستان را نیز مسدود کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که آگاهی به سوی دوست مبارک و پیروزمند میآید، او بدون نیاز به فکر و راهنمایی از دیگران، همهچیز را درک میکند.
هوش مصنوعی: از چشمانش اشکی جاری شد که تمام لباسهایش را پاره کرد.
هوش مصنوعی: با آغاز سوگواری برای شاه، سران کلاه از سر برداشتند و به نشان احترام و اندوه به حالت ماتم نشستند.
هوش مصنوعی: او همواره دربارهٔ کینهٔ شهریار صحبت میکرد و از جوانی به نام بلاش میپرسید که چگونه میتوانست او را به دست آورد.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی کار بیفایده میشود، تاج پادشاهی هم پر از دود و نابودی خواهد شد.
هوش مصنوعی: سربازان پراکنده را به دور هم جمع کرد و به صدا درآورد و از دشت غباری بلند شد.
هوش مصنوعی: فراز آمدن تیغزنان به معنای این است که به طور دستهجمعی و با قدرت، جنگجویانی به میدان نبرد آمدهاند و آماده جنگیدن هستند. آنها با تعداد زیاد و با آمادگی کامل در دل کارزار حضور یافتهاند.
هوش مصنوعی: او به من پول داد و با آن، شهر را آباد کرد و دل مردم که با کینه پر بودند، شاد نمود.
هوش مصنوعی: فرستادهای با زبان شیرین و دانا و با روح روشن و هوشیار آمده است.
هوش مصنوعی: شخصی نامهای نوشت که از شدت غم و اندوه پر بود. چشمانش پر از اشک و چهرهاش زرد و بیروح به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: در این متن به یادگیری درسهایی اشاره شده که از داستانهای پادشاهان بزرگی مانند جمشید، کیخسرو و کیقباد گرفته شده است. این پادشاهان به عنوان نمادهایی از حکمت و تجربه در زندگی معرفی میشوند و از آنها عبرتهایی برای بهبود رفتار و تصمیمگیریها ذکر میشود.
هوش مصنوعی: سپس او را به نزد بلاش فرستاد و گفت که ای شاه، تو از مرگ ناراحت نباش.
هوش مصنوعی: هر کسی که نمیخواهد طعم مرگ را بچشد، باید صبر و شکیبایی را انتخاب کند و نام نیکو برگزیده باشد.
هوش مصنوعی: از نفس باد بازگشت، صدایی را شنیدم که یک بار مژدهای میدهد و بار دیگر به نوعی ظلم و ستم اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اکنون من طبق فرمان پادشاه برای مبارزه آماده میشوم.
هوش مصنوعی: از آن کینه و خون که باید پیروز شاه از چرخ و ماه و خورشید نالان باشد.
هوش مصنوعی: فرستاده به این دلیل پاهایش را برداشت و به سمت جایی که گریه میکرد، رفت.
هوش مصنوعی: لشکری را به زیبایی آماده کردند و از سرزمین زاولستان به سوی مرو حرکت کردند.
هوش مصنوعی: مردی بیدار و هوشیار انتخاب کرد که در کلامش آرامش و صداقت را حس کند.
هوش مصنوعی: نویسندهٔ نامه را صدا زد که بلند شو، زیرا لحظهٔ مهمی فرارسیده و باید به کار نوشتن بپردازد.
هوش مصنوعی: کسی نامهای بنویسد به یک خوشصدا که تو ای نادان، به سمت شیطان چه میروی؟
هوش مصنوعی: اگر مرتکب گناه شوی و به خدا رو بیاوری، ممکن است بدن تو برای گناهانت گواهی دهد و حتی پیراهنت هم بر تو گریه کند.
هوش مصنوعی: ای بیوفا، اکنون ببین که چگونه بر سر شاه آنچه کردی، نتیجهاش به تیزی شمشیر ظلم و جفا دامنگیر تو شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به یک کشتی که متعلق به یک پادشاه است اشاره شده و گفته شده که این پادشاه بیگناه و فرزند یکی از فرمانروایان بزرگ، بهرام شاه، است. به نوعی به بزرگی و اهمیت این شخصیت در تاریخ اشاره دارد و از او به عنوان یک رهبر تأثیرگذار یاد میشود.
هوش مصنوعی: شما به قدرتی تازه دست پیدا کردهاید که این قدرت هیچگاه پنهان نخواهد شد و همیشه در جهان نمایان خواهد بود.
هوش مصنوعی: چرا وقتی صداي بیداری به گوش رسید، به سمت او مانند یک چاپلوس نرفتی؟
هوش مصنوعی: نیاکان تو از این خاندان زنده ماندهاند و پدرت پیش از بهرام همواره پاینده و پایدار بوده است.
هوش مصنوعی: من اکنون به مرو آمدهام و هیچ دشمنی در میان هیتالیان باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: کسانی که در چنگال اسارت به سر میبرند، هر چیزی که از میدان جنگ به دست آوردهای، برای آنها آرزویی بزرگ به حساب میآید.
هوش مصنوعی: من به انتقام از همه آنها با شمشیر به میدان میروم و خاک توران را به زانو درخواهم آورد.
هوش مصنوعی: من در این دنیا نمیمانم که به خاطر فرزند تو باشد، نه به خاطر خانواده و افراد نزدیک و پیوندهای فامیلی تو.
هوش مصنوعی: به فرمان خدا، سر تو را از خون میبرم و مانند دریا کشورت را پر از خون میکنم.
هوش مصنوعی: این چند کلمه را نمیتوان طولانی گفت، زیرا از کینه میتوان به موفقیت و شادی دست یافت.
هوش مصنوعی: به زیر خاک خواهم رفت و در آنجا ویران میشوم، اما روح من به خدا شکایت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: فرستادهای با نامهای از سوفزا آمد، همچون شیر دلاور از مکان خود خارج شد.
هوش مصنوعی: زمانی که فردی پریشان و مضطرب به پیش خوشنوا (موسیقیدان) میآید، در برابر تخت او مینشیند و به عبادت و دعا مشغول میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی نامهای را به شخصی دیگر میدهد و در حالیکه گذشتهای را به یاد میآورد، به او نزدیک میشود. در واقع، موضوعی که در گذشته اتفاق افتاده، در حال حاضر دوباره مطرح میشود و احساسات و فکرهای گذشته دوباره زنده میشوند.
هوش مصنوعی: نویسنده نامه را داد و گفت که به طور پنهانی بگو آنچه لطیف و زیباست و در عین حال سخت و جدی است.
هوش مصنوعی: مردی که نویسنده بود به سردار گفت که این نامه مانند اسلحهای پر از گرز، شمشیر و تیر است.
هوش مصنوعی: آن مرد جنگجو به خاطر پرگویی و سبکسریاش متزلزل شد و به شکست رسید.
هوش مصنوعی: در هر زمانی، پاسخی سریع به سخن نگاشته میشود، چه آن سخن خوب باشد و چه بد.
هوش مصنوعی: ابتدا چنین گفت که از خداوند باید بترسیم و از تغییرات و نوسانات روزگار احتیاط کنیم.
هوش مصنوعی: هر کس که به خدا ایمان داشته و پرستش کرده، در دوران حکومت شاهان شکست و نابودی را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: نامهای پر از نکتههای آموزنده برای او فرستادم، که به یادآوریم تعهد و پیمان با آن پادشاه بزرگ.
هوش مصنوعی: به رفتن کن که آنچه گفتم، بیارزش است، زیرا فقط افکاری از روزگاران گذشته هستند.
هوش مصنوعی: وقتی او کینهور شد و من به دنبال راهی برای حل مشکل، سپاه و نیرو به مقابلم آمدند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که پیروزی او باعث به هم ریختن ستاره و سرنوشت او شده است و این پیروزی خوشی و کامیابی را برای او به ارمغان نیاورده؛ چرا که شاهی که برایش ارزشمند بود، جان خود را از دست داده است.
هوش مصنوعی: زمانی که پیمانهای شاهان شکسته شد، از جوانی آن شخص هیچ روز خوشی باقی نماند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خداوند جهان را نیافریده است؛ انگار که زمین او را در خود گرفته و اجازه نمیدهد که از آن بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عهد و پیمان گذشتهاش وفادار نباشد، ممکن است به سختیها و مشکلاتی دچار شود.
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان جنگ پیروزی به دست آید، شکستخوردگان در میان گرد و غبار و آوارها به سختی گرفتار میآیند.
هوش مصنوعی: اگر تو به اینجا بیایی، همه چیز مرتب و منظم است؛ نه جنگی در کار است و نه افرادی که بخواهند در جنگ شرکت کنند.
هوش مصنوعی: فرستادهای با نامهای، در حالی که با شتاب به سمت مقصد میرفت، پس از یک هفته به شهر سوفزای رسید.
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه را قهرمان خواند، با دشنام به زبان گشود و شروع به صحبت کرد.
هوش مصنوعی: صدای نعره گاو از میدان به گوش میرسد و صدای وزش هوای گرم نیز به گوش میخورد.
هوش مصنوعی: میهن را با نیرویی پرقدرت سربازان جذب کن که حتی خورشید در آسمان نتواند مسیر خود را پیدا کند.
هوش مصنوعی: آنها در اینجا، روز را گذراندند و به گمان خود، راه را به منزلی تشبیه کردند.
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی و دانایی به سوی انسان خوش صدا و خوشنواز میآید، او به دل پهناور و روشن دشت میرود و به جای جنگ و کشمکش، تلاشی برای ساخت و ساز و سازندگی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ رفت و جایی را انتخاب کرد که گردونههای آسمان هرگز آن ناحیه را ندیدهاند.
هوش مصنوعی: از این رو، دل پر از کینه مثل چیزی که به سرعت و با تغییر میآید، ناگهان جا به جا شد.
هوش مصنوعی: هنگامی که شب تاریک شد، پهلوان سپاه راه را بر پیلان آرام گشود.
هوش مصنوعی: چشمانداز و پیشقراولی در همه جوانب جهان بوجود آمده و صدای بلندی از مبارزه و درگیری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی نگهبانان و نغمه زنگ جرس از دور به گوش میرسید و به جلو و عقب میافتاد.
هوش مصنوعی: زمانی که از ابر تابناک نور و روشنایی میتابد، زمین و دشت مانند بلور سفید جلوهگری میکنند.
هوش مصنوعی: دو گروه جنگجو برای نبرد آماده شدند و پرچم بزرگی را برافراشتند.
هوش مصنوعی: صدای بلند و خشمگین گردان، باعث شد که اژدها به شدت آسیب ببیند و جگرش پاره شود.
هوش مصنوعی: هوا به خاطر تیراندازیها به وضعیتی شبیه دام کرکسها درآمد و زمین از خون فرماندهان پر شده است و به حالت آبگیر در آمده است.
هوش مصنوعی: از هر طرف، مردان زیادی را کشته بودند، که هیچ یک از آنها به دنیا برنگشته بودند.
هوش مصنوعی: بشتابید، در قلب میدان نبرد، که هر کدام از سپاهیان از جای خود بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: از آن چهره زیبا با شمشیر انتقام ملایم و دلپذیر پیچیده و وارد گذرگاه دشواری شد.
هوش مصنوعی: کسی به سرعت بر سر او ضربهای زد و سپاهیان سوفزای به تندی از جای خود حرکت کردند.
هوش مصنوعی: از دست تیغزن ماهر و خوش صدا گریخت و اسب را از بالای تپه به سمت پایین هدایت کرد.
هوش مصنوعی: او دید که روزگار سختتر شده و زمانه به او روی ناخوش نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به مانند بادی که در هنگام غروب برمیخیزد، او نیز با سرعت پیش میرفت و مانند نیزهای که به شکار میرود، به حرکت ادامه میداد.
هوش مصنوعی: به تعداد زیادی از آن جوانمردان، کسانی اسیر شدند و بسیاری هم با تیرها و پیکانها کشته شدند.
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت لشکر حرکت کرد و برهای را دید که بر روی زمین افتاده و در میان کشتهها و زخمیها قرار دارد.
هوش مصنوعی: از بلندای آسمان نگریست و سپاه خوشنوا را که در دشت هامون در حال حرکت بودند، با بالا و پایین رفتنهایشان مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از کشتهها و آرزوهای برآورده شده است، مثل چرخ که به زیبایی تزئین شده.
هوش مصنوعی: در این بیت به ابزارها و وسایل جنگی اشاره شده است. منظور از "سلیح و کمرها" اسلحه و زره است، "اسب" اشاره به وسایل نقلیه جنگی دارد، "رهی" به مسیر و راه اشاره میکند، "ستام" به تکیه گاه و پشتیبانی در نبرد مربوط میشود، "سنان" نیز به نیزه یا چوب بلند جنگی اشاره دارد و "کلاه مهی" به نوعی کلاه جنگی اشاره میکند که در گذشته استفاده میشده است. در کل، این تصویر مجموعهای از ابزارها و تجهیزات جنگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بر روی تلی نشسته، همواره از آنجا دور میشود، گویی که آن تله همچون کوه البرز عظیم و سترگ است.
هوش مصنوعی: ببخشید که تمام توجهام را بر روی سپاه نداشتم و به آن چیزی که ترکها انجام میدهند، دقت نکردم.
هوش مصنوعی: امروز به نظامیان گفت که اوضاع به نفع ما نیست و از زمانه خوب نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از آسمان ظاهر میشود، نباید در این دشت بیحرکت ماند و راکد نشست.
هوش مصنوعی: برای انتقام از شاه ایران، به این دزدی زده میشویم و مانند شیران عمل خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: همه سربازان با یکدیگر دست به دست هم دادند و هر کسی نظر متفاوتی را اعلام کرد.
هوش مصنوعی: در اینجا آمده است که به جمع همتایان خود بپیوندیم تا از زیبایی و روشنی که در آسمان پدیدار شده، بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: فجر روشنایی از پس پردهها سر زد و از بالای دیوار بر کوهنشینان تابید.
هوش مصنوعی: کسی از خوشنواز به نزد سرور بزرگ و با اقتدار آمد.
هوش مصنوعی: در نتیجه جنگ و درگیری و ریختن خون، تنها درد و زحمت و احساس گناه به جا میماند.
هوش مصنوعی: دو مرد دانا و با فهم عاقل را به دوزخ میفرستیم، هر دو روحشان را به این سرنوشت میسپاریم.
هوش مصنوعی: اگر بدانید که کارهایی که انجام میدهید، درست نیست و در آنها نقص و اشکال وجود دارد، آن وقت باید از آن کارها پرهیز کنید.
هوش مصنوعی: نه او که بر باد رفته، بلکه پیروزی شاهی است که عمرش با بدیها و پلیدیها به سر آمده است.
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر نقض پیمانی که بسته بود، گناهکار شد و به جای انتخاب چیزهای شیرین و خوب، کدوی تلخ را برگزید و شهد را کنار گذاشت.
هوش مصنوعی: اکنون چیزی که بود، بر ما گذشت و خوشا به حال کسانی که از گذشته بیتفاوت نگذشتند.
هوش مصنوعی: زندانیانی که در خواستههای خود غرق بودند، هیچگاه به طلا و نقره و جواهرها راضی نشدند.
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی و موفقیتی که نصیبم شده، از همه چیزهایی که در آن روز داشتم، مثل اسب، سلاح، تاج و تخت، گذشتهام.
هوش مصنوعی: من همه چیز را به نزد سرور و فرمانروا میفرستم؛ از چادر و گنجینه گرفته تا فیل و سپاه.
هوش مصنوعی: وقتی که برنده و پیروزی به سوی ایران بروی، نزد شاه دلیران خواهی رفت.
هوش مصنوعی: اگر من به ایران نروم، تو به خاطر عهد و پیمانِ بهرام، گردن خود را نچرخان.
هوش مصنوعی: پادشاه جهان به من بخشایش داد و در واقع، ایران با سرزمینهای ترک و چین یکی است.
هوش مصنوعی: وقتی پیغام او را شنید، به سرعت لشکر را به پردهسرای آورد.
هوش مصنوعی: فرستاده را به سپاه فرستادند تا آنچه را که از جنگ به او گفته بودند، به دیگران بگوید.
هوش مصنوعی: فرستادهای با پیامی دلنشین آمد و آنچه را که روشن و آشکار بود، همراه با ابهامات و رازها بیان کرد.
هوش مصنوعی: لشکر چنین گفت که ما مطیع فرمان تو هستیم و به همین دلیل صلح و توافق تو را قبول داریم.
هوش مصنوعی: هیچکس در ایران از تو خبر ندارد، تنها تویی که بر ما حکمرانی میکنی و بزرگترین مقام هستی.
هوش مصنوعی: این گفتهای است از کسی که به سرکشان و نافرمانان میگوید که در حال حاضر هیچ راه و چارهای جز این که با آنها روبرو شوند وجود ندارد. در واقع، او بر این باور است که باید در شرایط فعلی با وضعیت موجود کنار آمد و راه دیگری نیست.
هوش مصنوعی: از این به بعد دیگر با آنها مبارزه نخواهیم کرد، بلکه به سرزمین ایران خواهیم رفت و به سرعت این لشکر را به پیش خواهیم راند.
هوش مصنوعی: کیقباد، همانند فرزند پیروز از نسل خسرو، در دستان آنان قرار داشت.
هوش مصنوعی: او همان موبد بزرگ موبدان است که از لشکر بزرگ و کهن سالان و جوانان اردشیر آمده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم با خوشنواز بجنگیم، این کار برای ما بیفایده و بینتیجه خواهد بود و مشکلات ما بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: کسی که از ایران به اسارت قباد، پادشاهی جهانی مثل اردشیر را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار قباد و موبد نیستی، پس چرا دل و فکر خود را به یاد آنها مشغول کردهای؟
هوش مصنوعی: اگر او از ترکها خوشش نیاید، در ایران چیزی باقی نمیماند جز صحبت و گفتگو.
هوش مصنوعی: ننگ است که کسی تا پایان عمرش در میدان نبرد، در میان دلیران، باقی بماند و نتواند مبارزه کند.
هوش مصنوعی: پیامرسان را با جواب زیبا و دلنشین پاسخ دهیم و در این صلح و دوستی، نظر خوب و خوشی را در نظر بگیریم.
هوش مصنوعی: آیا دوباره چهره قباد را خواهیم دید؟ چرا که بدون او، سلطنت و پادشاهی بیمعناست.
هوش مصنوعی: موبد نیکوکار اردشیر، کسی را که ببینید چه جوان باشد و چه پیر.
هوش مصنوعی: پهلوان پس از اینکه فرستاده را نزد خود خواند، با او با زبانی نرم و دلنشین صحبت کرد.
هوش مصنوعی: او چنین گفت که این تنها امری الهی است و بس، و دنیای پست به کسی نمیگوید که چه باید بکند.
هوش مصنوعی: بزرگان ایران تحت تأثیر و تسلط قباد قرار دارند، در حالی که اردشیر که معروف و شناخته شده است نیز در این وضعیت حضور دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی را که دارید بر نای (ساز) بفرستید به سمت من، که من برای او ارزش و احترام زیادی قائل هستم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهید، اعم از پول، تاج و هر نوع دیگر از چیزها، در اختیار شماست.
هوش مصنوعی: هر کدام از شماها را به نزد من فرستادید تا به پیش بزرگان این جمع بیایید.
هوش مصنوعی: ما برای دستیابی به اهدافمان به آسیب زدن و کشتن دیگران نیاز نداریم، زیرا خود را بینیاز میدانیم و به خداوند ایمان داریم.
هوش مصنوعی: از رود جیحون در روز دهم عبور خواهیم کرد و سپس دیگر به خاک توجهی نخواهیم کرد.
هوش مصنوعی: هر چی که به تو گفتم، خوب گوش کن و به یاد داشته باش. حالا که رفتی، هر یک از آنها را به دقت مرور کن.
هوش مصنوعی: فرستاده در زمان خود برگشت و دوباره به همراه گروهی از گرازان خوش صدا آمد.
هوش مصنوعی: او گفت چیزی را که شنید و از آن خوشحال شد، همان لحظه بند قباد را برداشت.
هوش مصنوعی: همان آرزو که همه چیز را در بر گرفت، کجا میتوانست از خاک و دشت جنگ بیابد؟
هوش مصنوعی: تخت و تاج شاه پیروز همانند چیزهای پراکنده در میان آن سپاه است.
هوش مصنوعی: یک مرد با نیکنیتی و پاکدامن، تمام هدایا را به سوی سوفزای فرستاد.
هوش مصنوعی: هنگامی که لشکر چهره قباد را دیدند، بر اثر دیدار او، خوشحال و شاداب شدند.
هوش مصنوعی: همهی بزرگترها در کنار هم تجمع کرده و خیمهای برپا کردند و دست خود را به سمت آسمان دراز کردهاند.
هوش مصنوعی: پسر شاه را بدون آسیب و خطر مشاهده کردند و هر کسی که با او بود نیز فردی محترم و ارزشمند بود.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، پردهبان سپهبد، با قدمهایی محکم به داخل آمد.
هوش مصنوعی: پیروز و خوشحال از جیحون عبور کرد و همراه با نامور موبد و کیقباد به جلو رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که در ایران زمین خبر خوبی درباره آن بزرگمرد به گوش رسید، باید او را ستایش کرد.
هوش مصنوعی: نبرد و مبارزه با شخصی خوشصدا و باهوش، مانند مبارزه با مردی است که از نیرنگ و فریب استفاده میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به اشاره به یک موبد بزرگ و برجسته از دوران اردشیر میپردازد که به دلایلی اسیر شده و شامل افرادی هم میشود که در دو گروه سنی جوانان و سالمندان قرار دارند.
هوش مصنوعی: کسی که از میدان جنگ به پیروزی و شادی برگشت، از بند پای قباد آزاد شد.
هوش مصنوعی: سپاه ایران از رود جیحون عبور کرده و اکنون در کوهها و دشتها حضور دارد.
هوش مصنوعی: صدایی از ایران بلند شد که آنقدر بلند و رسا بود که گویا گوش تو دیگر قادر به شنیدن نیست.
هوش مصنوعی: خردمندان بزرگ به پا خاستند و همه چیز را برای استقبال از مهمان آماده کردند.
هوش مصنوعی: در آن زمان که تخت زرین را قرار دادند، هیچ کس نمیتواند بر آن بنشیند تا زمانی که کیقباد بر آن نشسته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که او به شهر آمد، همهی بزرگترها از جایشان برخاستند و بیرون رفتند.
هوش مصنوعی: شاه در حال رفتن بود و سپاهش نیز همراهش بود. او به استقبال کسی رفته بود که به مهمانی آمده بود.
هوش مصنوعی: در آن زمان که با خوشحالی و پیروزی دلشاد بودم، روی زیبای قباد را دیدم که از قید و بندها آزاد شده بود.
هوش مصنوعی: او را به آرامی شاه در آغوش گرفت و با احترام دست بر سرش گذاشت.
هوش مصنوعی: از مسیر وارد ایوان شاه شدند، با دلهای باز و نیتهای نیک.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سفره را آماده کنند، شراب بیاورند و موزیسینها را دعوت کردند.
هوش مصنوعی: مراسمی برگزار میشود که به خاطر خوشحالی و شادی بیدغدغه بودن است، نه به خاطر آرزوی خاصی.
هوش مصنوعی: همه نوازندگان ساز «سوفزا» را ستایش کردند و به نوازندگی «بربط» پرداختند و به سرودن دربارهٔ نبرد ترکها مشغول شدند.
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و مهم، به خاطر زیبایی و جذابیت او خوشحال هستند و به او اعتماد کردند.
هوش مصنوعی: در تمام شهر ایران، هیچکس را که بتواند مانند او با کینه و بدجنسی خوب بنوازد، پیدا نکردم.
هوش مصنوعی: بدان که پهلوان دل را خوشحال کرد و روحش را از فکر و اندیشه رها ساخت.
هوش مصنوعی: دوست صمیمی، بیهمتا و بینظیرم، به مدت چهار سال به این صورت دور از من میرود.
هوش مصنوعی: به جز آنچه که خواستی، چیزی در عالم وجود ندارد و تو دنیا را به سلیقه خود تزئین کردهای.
هوش مصنوعی: چرا در شهر این خبر به روشنی منتشر شد که او به خوبی و با مهارت، کارهایش را انجام داد و گاه به تغییر حالتها و موقعیتها توجه داشت؟
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: تو هرگز به نیکان و افراد شایسته توجه نمیکنی و نمیتوانی از آنها دور بمانی.
هوش مصنوعی: شاید در بازی دنیای قدرت و ثروت، تو همچون یک پادشاه رفتار کنی و از زیباییها و نعمتهای زندگی بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: قباد در کارها به تو بیشتر از دیگران آگاهی دارد و در این پادشاهی، تو قدرت بیشتری داری.
هوش مصنوعی: بلاش به خانهاش وارد شد، اما نتوانست بگوید که اینجا نیا.
هوش مصنوعی: او میگوید که تخت فاخر و آرامش بیدردسر به دست نمیآید، بلکه نیاز به زحمت و تلاش دارد. بدون کوشش و گذراندن سختیها، چنین آرامشی به دست نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.