مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۸
من برخی آبی که رود در جویت
من مردهٔ آتشی که دارد خویت
من چاکر خاکی که فتد در پایت
من بندهٔ بادی که رساند بویت
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۱
سوگند به آفتاب یعنی رویت
و آنگاه به مشک ناب یعنی مویت
خواهم که ز دیده هر شبی آب زنم
مأوای دل خراب یعنی کویت
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳
زنار خطی عید مسیحا رویت
من کشتهٔ آن صلیب عنبر بویت
آن شب که شب سده بود در کویت
آتش دل من باد و چلیپا مویت
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۱ - تعزیتنامهٔ خسرو به شیرین به افسوس
و گر شد قطرهای آب از سبویت
بسا دجله که سر دارد به جویت
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۸ - دیدن شیرین و سخن گفتن با او
همین باشد نثارافشان کویَت
به رویَت شادم ای شادی به رویَت
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۰ - پاسخ دادن خسرو شیرین را
نه رندی بودهام در عشق رویت
که تنبوری به دست آیم به کویَت
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
احرام گرفتهام به کویت
لبیکزنان به جستجویت
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
ای کعبهٔ من جمال رویت
محراب من آستان کویت
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
بر قرعهٔ چار حد کویت
فالی زنم از برای رویت
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفت به تهنیت خازنی وی
زهی زمانه ناساز هم نکو گویت
فتاده روز و شب از دیده در تکاپویت
نگارخانه حکمت ضمیر جان بخشت
گشاد نامه حاجت ضمیر دل جویت
بهار دیده منقش ز عکس گلرنگت
[...]
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
بدو گفتا که گر شد زرد رویت
پشولیده چرا شد مشک مویت
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۷) حکایت یوسف با زلیخا علیه السلام
وگر از جان فشاندن نیست بویت
ندارد هیچ سودی گفت و گویت
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
غلامش گفت ای من خاک کویت
چو میداری ز من پوشیده رویت
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۷) حکایت ابوعلی فارمدی
اگر این رنگ افتد بر رگویت
دو عالم عنبرین گردد ز بویت
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۱ - المقاله الخامس عشر
هزاران غم فرو آمد برویت
که تا یک آب آمد در گلویت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
اگر تو توبه نکنی زارزویت
بگویم تا ببرّد شاه مویت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
بخوردی لاجرم، شادی برویت
بگیرد استخوانی در گلویت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو دل پروانه شد در عکس رویت
جنون آوردم از زنجیر مویت
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
منم ناشسته روی از خاک کویت
تویی بیغم که صد شادی بهرویت
عطار » خسرونامه » بخش ۴۶ - آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل
چرا کژ گویی ای من خاک کویت
که کژ گفتن بریزد آب رویت