مگر یک روز میشد یوسف پاک
زلیخا را نشسته دید بر خاک
شده پوشیده از چشمش جهانی
ولی پوشیده چشم خاکدانی
به بیماری و درویشی گرفتار
ز صد گونه به بی خویشی گرفتار
بهردم صد تأسّف بیش خورده
غم یوسف ز یوسف بیش خورده
بره بنشسته چون امّید واری
که از خاک رهش یابد غباری
که تا بو کز غبار راهِ آن شاه
غباری گر بود برخیزد از راه
چو یوسف دید او را گفت الهی
ازین فرتوتِ نابینا چه خواهی
چرا او را نگردانی کم و کاست
که او بدنامی پیغمبری خواست
درآمد جبرئیل و گفت آنگاه
که او را بر نمیگیریم از راه
که او آنرا که ما را دوست دارد
جهانی دوستی در پوست دارد
چو او را دوستی تست پیوست
مرا بهر تو با اودوستی هست
کِه گفتت مرگِ گل در بوستان خواه
هلاک دوستان دوستان خواه؟
که گر عمری بجان گردانمش من
برای تو جوان گردانمش من
چو او جان عزیز خود ترا داد
دلیلش چون کنم؟ باید ترا داد!
چو او بر یوسف ما مهربانست
کرا در کینهٔ او قصد جانست؟
گرش در عشق تو دیده تباهست
دو چشم آب ریزش دو گواهست
چو این عاشق گوا با خویش دارد
بنو هر روز رونق بیش دارد
اگر واقف شوی از جان فشانی
زسرّ عاشقان یابی نشانی
وگر از جان فشاندن نیست بویت
ندارد هیچ سودی گفت و گویت
وگر جان برفشاند بر تو حالی
ستاند از تو تیغ لااُبالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، یوسف به زلیخا نگاه میکند و متوجه حال ناخوش او میشود. زلیخا از عشق یوسف رنج میبرد و به فقر و دردی گرفتار آمده است. او در انتظار خبری از یوسف است، در حالی که دلش به عشق او میتپد. یوسف در دلش از حال زلیخا احساس تاسف میکند و از خدا میخواهد که حال او را بهبود بخشد. جبرئیل به یوسف توضیح میدهد که محبت واقعی در دل زلیخا وجود دارد و او را نمیتوان از این عشق جدا کرد. عشق او نسبت به یوسف اینقدر عمیق است که حتی جان خود را نیز فدای او میکند. در انتها به اهمیت عشق و فداکاری اشاره میشود و بیان میکند که اگر کسی در عشق جانش را فدای دیگری کند، ارزش آن بیشتر از هر گفتوگویی است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن بود یک روز یوسف خوب را ببینی که زلیخا بر زمین نشسته است؟
هوش مصنوعی: دنیا از دید او پنهان شده، اما چشم انسان خاکی، همچنان به دنیای مادی وابسته است.
هوش مصنوعی: به انواع مشکلات و فقر مبتلا شدهام، و از همه چیز دورافتادهام و احساس تنهایی میکنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه، صد بار حسرت میخورم بر غم یوسف که از غم یوسف بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: برهای نشسته است، مانند کسی که امیدوار است و به خاکی که از زیر پاهایش بر میخیزد، نگاهی میکند.
هوش مصنوعی: تا بوی عبای آن پادشاه به مشام برسد، اگر حتی گرد و غباری هم وجود داشته باشد، از آنجا برمیخیزد.
هوش مصنوعی: وقتی یوسف او را دید، گفت: خدایا، از این پیرمرد نابینا چه میخواهی؟
هوش مصنوعی: چرا او را با کم و کاستی مواجه کنی، در حالی که او خواستار نام نیک پیامبری است؟
هوش مصنوعی: جبرئیل وارد شد و گفت، زمانی که ما او را از مسیر بر نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: کسی که ما را دوست دارد، در دلش عالمی از محبت و دوستی جای داده است.
هوش مصنوعی: اگر او با تو دوستی دارد، پس من هم به خاطر تو به او دوستی دارم.
هوش مصنوعی: کی به تو گفت که مرگ گل در باغ سبب نابودی دوستان میشود؟ آیا این چنین است که مرگ یک دوست، به دیگر دوستان آسیب میزند؟
هوش مصنوعی: اگر عمری را صرف کنم تا به عشق تو بگذرانم، میتوانم خود را جوان و شاداب برای تو نشان دهم.
هوش مصنوعی: وقتی او جان باارزش خود را به تو بخشید، دلیلش چیست؟ باید تو هم به او بدهی!
هوش مصنوعی: وقتی او به یوسف ما مهربان است، پس چه کسی میتواند در دل کینهای از او داشته باشد یا به او آسیب برساند؟
هوش مصنوعی: اگرچه چشمانش در عشق تو آزار دیدهاند، اما اشکهایش نشانههایی از این عشق هستند.
هوش مصنوعی: این عاشق در کنار خود شواهدی دارد که هر روز بر جذابیت و رونق او افزوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر به عمق ایثار و فداکاری عاشقان پی ببری، نشانههایی از عشق و محبت واقعی را خواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر فدای جان دادن بیفایده است، پس هیچ نفعی از صحبت کردن و صحبتهای تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی با جان خود بر تو بپاشد، اعلام میکند که تو را از بیخیالی و بیپروایی آزاد میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.