عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله
بهارست جایی کجا روی اوست
بهشتست جایی کجا خوی اوست
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
دل اختر از جان هوا جوی اوست
زبان زمانه ثناگوی اوست
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۱ - نامه فرستادن شهریار به نزدیک فرانک گوید
که اکنون دلارام بانوی اوست
پرستنده طاق ابروی اوست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
نور ایمان از بیاض روی اوست
ظلمت کفر از سر یک موی اوست
ذره ذره در دو عالم هر چه هست
پردهای در آفتاب روی اوست
هر که را در هر دو عالم قبلهای است
[...]
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷ - در ارتباط ولایت با نبوت
مصطفی گفتا که کعبه کوی اوست
مرتضی گفتا که قبله روی اوست
عطار » اشترنامه » بخش ۲ - نعت سید عالم علیه السلام
عرش و کرسی قبله گاه کوی اوست
هر دو عالم آفتاب روی اوست
سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۶ - حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز
که عشق من ای خواجه بر خوی اوست
نه بر قد و بالای نیکوی اوست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۱ - دیدن سام، قلواد و رفتن از عقب او
ندانست کان ماه یا روی اوست
سواد شب ار زلف هندوی اوست
ناصر بخارایی » مثنوی هدایتنامه » ۶- در سبب نظم کتاب
گهی باد را گفتم این بوی اوست
گهی لاله را گفتم این روی اوست
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰
چشم ما روشن به نور روی اوست
جان ما دایم به جست و جوی اوست
بلبل سرمست در گلزار عشق
هرچه می گوید بگفت و گوی اوست
جنت جاوید اگر خواهی بیا
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
مطلع نور تجلی آفتاب روی اوست
لیلة القدری که می گویند هست آن موی اوست
قاب قوسینی که در معراج دید آن شب رسول
گر به چشم دل ببینی هیئت ابروی اوست
عروة الوثقی که خواند عارفش حبل المتین
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
حسن روی هر پریرویی ز حسن روی اوست
آب حسن دلبری هر سو روان از جوی اوست
کعبه اهل نظر رخسار جانبخش وی است
قبله ارباب دل طاق خم ابروی اوست
هر کسی گرچه بسوئی روی می آرد ولی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳ - نعت خواجه ای که ربقه بندگیش طوق گردن سر بلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان
مقبلان را قبله جان روی اوست
کعبه امید خاک کوی اوست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست
هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴
آن بت که قبله دل عشاق روی اوست
هرجا که هست روی دل ما بسوی اوست
ای دل چراغ دیده تاریک بر فروز
تا خانه روشن از اثر شمع روی اوست
من خاک کوی او نفروشم بآب خضر
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
ای که کوی یارمیجویی دو عالم کوی اوست
در حقیقت روی جمله خلق عالم سوی اوست
ای که می پرسی نشان از زلف جانان بیگمان
پیش ارباب یقین هر ذره یک موی اوست
نیست کس را جز بسوی قبله رویش سجود
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
هر که را حسنی بود آیینه دار روی اوست
هر که دارد داغ عشقی از سگان کوی اوست
فتنه ی پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
گاه گاه از شرم مردم چشم می پوشم ولی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
هر که را حسنی بود آیینه دار روی اوست
هر که دارد داغ عشقی از سگان کوی اوست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول
که عشق من ای خواجه بر خوی اوست
نه بر قدو بالای نیکوی اوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۷
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
عطسه بی اختیار صبحدم از بوی اوست
می شمارد آسمان را سبزه خوابیده ای
دیده هر کس که محو قامت دلجوی اوست
آن که می سوزد فروغش خواب را در چشم من
[...]