گنجور

 
اهلی شیرازی

آن بت که قبله دل عشاق روی اوست

هرجا که هست روی دل ما بسوی اوست

ای دل چراغ دیده تاریک بر فروز

تا خانه روشن از اثر شمع روی اوست

من خاک کوی او نفروشم بآب خضر

سرچشمه حیات هم از خاک کوی اوست

چون هرکه هست آرزویی دارد از جهان

دل را گناه چیست گرش آرزوی اوست

بی روی و موی او نه شبم خوش نه روزهم

چون روز و شب مراد دلم روی و موی اوست

یعقوب نور دیده دهد بوی یوسفش

وین نور دیده زندگی ما ببوی اوست

اهلی حیات وصل کند جستجو چو خضر

مقصود ازین حیات همین جستجوی اوست