گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم ما روشن به نور روی اوست

جان ما دایم به جست و جوی اوست

بلبل سرمست در گلزار عشق

هرچه می گوید بگفت و گوی اوست

جنت جاوید اگر خواهی بیا

پیش ما بنشین که جنت کوی اوست

یک سر مویش به جانی کی دهم

هر دو عالم قیمت یک موی اوست

آفتاب است او و خوبان همچو ماه

روشنی روی ماه از روی اوست

گفتهٔ مستانهٔ ما گوش کن

نیک بشنو گفتهٔ نیکوی اوست

خال هندویش دل ما صید کرد

سید ما بندهٔ هندوی اوست