ای که کوی یارمیجویی دو عالم کوی اوست
در حقیقت روی جمله خلق عالم سوی اوست
ای که می پرسی نشان از زلف جانان بیگمان
پیش ارباب یقین هر ذره یک موی اوست
نیست کس را جز بسوی قبله رویش سجود
سجده گاه جمله عالم چون خم ابروی اوست
چون ز مرآت رخ خوبان جمالش ظاهرست
عشق مجنون بررخ لیلی همه بربوی اوست
چشم مستش هر زمانی فتنه آرد پدید
شور و غوغا در جهان از نرگس جادوی اوست
هرکه بینا شد بنور معرفت بیند عیان
کین همه ذرات پیدا ز آفتاب روی اوست
ای اسیری نیستی تنها اسیر دام او
جمله عالم پای بند حلقه گیسوی اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به جستجوی عشق و زیبایی میپردازد و با اشاره به جوانب مختلف وجود خدا و عشق، بیان میکند که تمام عالم و هستی به سمت اوست. شاعر به زیبایی و محبوبیت معشوق اشاره میکند و میگوید که هر ذرهای از عالم نشان دادن عشق و زیبایی اوست. همچنین بر این نکته تأکید میشود که سجدهی موجودات فقط به خاطر زیبایی معشوق است و در نهایت، هر کس که از نور معرفت آگاه شود، تمامی موجودات را به عنوان تجلی عشق و زیبایی او خواهد دید. شاعر به اسارت انسانها در دام عشق اشاره میکند که نشاندهنده وابستگی وجود آنها به معشوق است.
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی دوست و یار خود هستی، باید بدانی که در واقع، تمام هستی و دو جهان به سوی اوست و همه موجودات به نوعی به او پیوند دارند.
هوش مصنوعی: ای کسی که میپرسی علامت زلف محبوب چیست، بدان که در نظر کسانی که به حقیقت آگاهند، هر ذره از این عالم نشان یک موی اوست.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز در جهت قبله سرش را به خاک نمیگذارد، چرا که تمام جهان به خاطر خم ابروی او سجده میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چهرهی خوبان در آینه نمایان میشود، عشق مجنون به لیلی تنها به خاطر عطر اوست.
هوش مصنوعی: چشم پر از خواب او هر لحظه باعث بروز آشوب و هیاهو میشود؛ همهچیز در جهان تحت تأثیر جذبه و جادوگری نرگس اوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که بینا شود و به نور شناخت دست یابد، بهوضوح میبیند که تمام ذرات جهان از تابش نور اوست.
هوش مصنوعی: تو تنها اسیر نیستی، همهی عالم در دام او گرفتارند و تمام وجودشان به حلقهی گیسوی او وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مطلع نور تجلی آفتاب روی اوست
لیلة القدری که می گویند هست آن موی اوست
قاب قوسینی که در معراج دید آن شب رسول
گر به چشم دل ببینی هیئت ابروی اوست
عروة الوثقی که خواند عارفش حبل المتین
[...]
هر کرا حسنی بود آیینه دار روی اوست
هرکه دارد بوی عشقی از سگان کوی اوست
فتنه پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوهکن
[...]
هر که را حسنی بود آیینه دار روی اوست
هر که دارد داغ عشقی از سگان کوی اوست
فتنه ی پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
گاه گاه از شرم مردم چشم می پوشم ولی
[...]
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
عطسه بی اختیار صبحدم از بوی اوست
می شمارد آسمان را سبزه خوابیده ای
دیده هر کس که محو قامت دلجوی اوست
آن که می سوزد فروغش خواب را در چشم من
[...]
جلوه صبح ازل یک پرتوی از روی اوست
تاری شام ابد اندر شکنج موی اوست
قاب و قوسین و کمان رستتم و تیغ دو سر
این همه اندر اشارات خم ابروی اوست
کعبه و دار السلام و وادی طورو بهشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.