نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
احوال چه پرسیام که چون رفت
با عشق تو از جهان برون رفت
عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو
جهانگیر از پس قیصر برون رفت
کنون کار مصیبت بین که چون رفت
عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید
در آن ره کس ندید او را که چون رفت
که تا در ملک بغداد او درون رفت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
جفا کز وی برین جان زبون رفت
نگویم، گر چه از گفتن فزون رفت
هم اول روز کامد پیش چشمم
ز راه دیده در جانم درون رفت
نه من مرده نه زنده، زان که هر بار
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹
باز شب آمد و خواب از سر من بیرون رفت
تا شبم چون گذرد، روز ندانم چون رفت
مونسم نیست به جز گوشه غم بی تو، از آنک
هر که آمد ز پی دیدن من محزون رفت
سر به بالین ننهادم ز فراق تو شبی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مردن فرهاد در عشق شیرین
به شیرین گفتمش از دیده خون رفت
که تا شیرین کنان جانش برون رفت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۸ - صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
جانش که میان موج خون رفت
مجنون گویان ز تن برون رفت!
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲
آن دل نگویمش که در او یاد او نرفت
تا مهر روی دوست به جانش فرو نرفت
روزی نرفت بر من مسکین ز هجر او
کز آب دیده ام همه شب خون به جو نرفت
بر آتش فراق تو ما را جگر بسوخت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۵ - قصه ملاقات ذوالنون مصری قدس الله تعالی سره در حرم مکه با آن کنیزک و مقالات ایشان با یکدیگر
ماند حیران که مرغ سان چون رفت
که به یکدم ز دام بیرون رفت
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
ازین کاخ غم افزا چون برون رفت
نبودم در حضور او که چون رفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او
شعلهٔ آه تا به گردون رفت
دجلهٔ اشک تا به جیحون رفت
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن رسولان قیصر به زمین بوس شاه مصر کشور و حرف ناامیدی شنیدن و پا از سر بزم خسروی کشیدن و مقدمهٔ جدال و آغاز قتال
ز شهر مصر خسرو هم برون رفت
به استقبال یک منزل فزون رفت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
که دلگیر از حریم شه برون رفت
دل او داند و او خود که چون رفت