باز شب آمد و خواب از سر من بیرون رفت
تا شبم چون گذرد، روز ندانم چون رفت
مونسم نیست به جز گوشه غم بی تو، از آنک
هر که آمد ز پی دیدن من محزون رفت
سر به بالین ننهادم ز فراق تو شبی
که نه تا روز به بالین ز دو چشمم خون رفت
این نثاریست که جز خاک قبولش نکند
بر درت هر چه ازین دیده در مکنون رفت
دو خداوند به یک خانه موافق نبود
تو درون آمدیم در دل و جان بیرون رفت
من نه تنهایم در عهد تو بیدل مانده
که دل شهری ازان نرگس پر افسون رفت
مرگ فرهاد نه آن بود هلاک شیرین
که برایشان ز جدایی غم و درد افزون رفت
کشتن این بود که شیرین سوی فرهاد گذشت
مردن آن بود که لیلی به سر مجنون رفت
همه را داغ کند یا رب و در او نرسد
یا رب خسرو کز دست تو بر گردون رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.