عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است
گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است
زینباز عجبتر آن لب خاموش است
زو شهر و جهان به بانگ نوشانوش است
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی » بخش ۸
زبس کش گاو چشم و پیل گوش است
چمن چون کلبه گوهر فروش است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز
صبا از زلف و رویش حلهپوش است
گهی قاقم گهی قندز فروش است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
طبیب روزگار افسونفروش است
چو زراقان ازان دهرنگپوش است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران
برجوش دلا که وقت جوش است
گویای جهان چرا خموش است
عطار » بلبل نامه » بخش ۲ - رفتن مرغان بحضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام و شکایت نمودن از بلبل
چودیگی بر سر آتش به جوش است
نمیخسبد همه شب در خروش است
عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
ازین دریا که گویای خموش است
بتان را چشم پر دُر همچو گوش است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله
ز ماهی تابمه جوش و خروش است
همه کروبیان حلقه بگوش است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۵ - در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید
ازآن میخورد نِیْ اندر خروش است
گهی نالان شده گاهی خموش است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۸ - سؤال کردن امیرالمؤمنین و امام المتّقین اسداللّه الغالب علی ابن ابی طالب علیه السّلام و جواب دادن نی در اسرارها فرماید
ز زیر عشق دایم در خروش است
ز بحر لامکان اینجا بجوش است
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید
دل عشّاق از او اینجا بجوش است
وز او هم بحر اعظم در خروش است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
همه جانها از این اندر خروش است
که این دریا حقیقت چشم و گوش است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
از این جوهر مرا کل حلقه گوش است
نه همچون دیگرم جوهر فروش است
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۲۷
در عالم عشق عقیل کُل مدهوش است
جان بر در او چو غاشیه بر دوش است
از سرّ سماع آن کسی باخبر است
کاو را به جز از دو گوش صورت گوش است
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - اندر جوهر انسان
در ثنایش کسی که خاموش است
نیش اندیشه در دلش نوش است
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰
آن خواجه اگر چه تیزگوش است
استیزه کن و گران فروش است
من غره به سست خنده او
ایمن گشتم که او خموش است
هش دار که آب زیر کاه است
[...]
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۷
به ذکرش هر چه بینی در خروش است
دلی داند در این معنی که گوش است
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
ما همه هوش و جان ما هوش است
آنچه باقیست جمله روپوش است
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
از آتش می در خم خمار چه جوش است
در میکده از جوشش مستان چه خروش است
آن کس که به یک جو نخرد ملک دو عالم
رندی ز گدایان در باده فروش است
تلخی که چشانی به من ای ساقی شیرین
[...]