گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است

گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است

زین‌باز عجب‌تر آن لب خاموش است

زو شهر و جهان به بانگ نوشانوش است

۲ بیت
عنصری
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی » بخش ۸

 

زبس کش گاو چشم و پیل گوش است

چمن چون کلبه گوهر فروش است

۱ بیت
نصرالله منشی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز

 

صبا از زلف و رویش حله‌پوش است

گهی قاقم گهی قندز فروش است

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

طبیب روزگار افسون‌فروش است

چو زراقان ازان ده‌رنگ‌پوش است

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران

 

برجوش دلا که وقت جوش است

گویای جهان چرا خموش است

۱ بیت
نظامی
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

ازین دریا که گویای خموش است

بتان را چشم پر دُر همچو گوش است

۱ بیت
عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله

 

ز ماهی تابمه جوش و خروش است

همه کروبیان حلقه بگوش است

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید

 

دل عشّاق از او اینجا بجوش است

وز او هم بحر اعظم در خروش است

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

همه جانها از این اندر خروش است

که این دریا حقیقت چشم و گوش است

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید

 

از این جوهر مرا کل حلقه گوش است

نه همچون دیگرم جوهر فروش است

۱ بیت
عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۲۷

 

در عالم عشق عقیل کُل مدهوش است

جان بر در او چو غاشیه بر دوش است

از سرّ سماع آن کسی باخبر است

کاو را به جز از دو گوش صورت گوش است

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - اندر جوهر انسان

 

در ثنایش کسی که خاموش است

نیش اندیشه در دلش نوش است

۱ بیت
عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰

 

آن خواجه اگر چه تیزگوش است

استیزه کن و گران فروش است

من غره به سست خنده او

ایمن گشتم که او خموش است

هش دار که آب زیر کاه است

[...]

۹ بیت
مولانا
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

به ذکرش هر چه بینی در خروش است

دلی داند در این معنی که گوش است

۱ بیت
سعدی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟

 

بلکه سودش همیشه در جوش است

فهم کن این اگر ترا هوش است

۱ بیت
سلطان ولد
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

ما همه هوش و جان ما هوش است

آنچه باقیست جمله روپوش است

۱ بیت
ابن یمین
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

از آتش می در خم خمار چه جوش است

در میکده از جوشش مستان چه خروش است

آن کس که به یک جو نخرد ملک دو عالم

رندی ز گدایان در باده فروش است

تلخی که چشانی به من ای ساقی شیرین

[...]

۹ بیت
ناصر بخارایی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۲