گنجور

 
 
 
عنصری

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است

گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است

زین باز عجبتر آن لب خاموش است

زو شهر و جهان به بانگ نوشانوش است

جهان ملک خاتون

برخیز و به باغ آی که گل در جوش است

بی روی تو بلبل چمن خاموش است

زنبور صفت چرا زنی نیش مرا

گفتا چه شود که نیش من با نوش است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
ابن حسام خوسفی

در خانه تو مزاج مرزنگوش است

وز خط تو افتاب کحلی پوش است

گویی که دواتت ظلماتست کزو

خضر قلم ترا دهان پر نوش است

واعظ قزوینی

آن را که نه آتش خرد خاموش است

هر شام و سحر دیگ سخا در جوش است

هر عیب که باشدت سخا می پوشد

گردید چو کاسه سرنگون، سرپوش است

آذر بیگدلی

از هجر، مرا هم مژه گوهر پوش است

دل از ستمت بناله، لب خاموش است

از چشم ترم، بیتو در افشان شب و روز؛

اما نه از آن در، که تو را در گوش است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه