نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
به که گرمی در او نیاموزیم
آتش کشته بر نیفروزیم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که از شیخ مهنه دعای خوشدلی خواست
گر دعای خوش دلی آموزیم
بیشک آن وردی بود هر روزیم
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
ولیک ار سنگ در مردم فروزیم
بت سنگین و سنگین دل بسوزیم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴
گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم
در غمت دود آن به عرش رسد
آتشی، کز درون برافروزیم
آفتاب جمال بر ما تاب
[...]
عراقی » عشاقنامه » فصل هفتم » بخش ۲ - غزل
گر ز شمعت چراغی افروزیم
خرمن خویش را بدان سوزیم
در غمت دود از آن به عرش رسد
آتشی کز درون برافروزیم
آفتاب جمال بر ما تاب
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۵ - حکایت آن گاو کی تنها در جزیرهایست بزرگ، حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علفِ گاو باشد. تا به شب آن گاو همه را بخورَد و فربه شود چون کوه پارهای. چون شب شود خوابش نبرَد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود. همچون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوهتر بیند از دی؛ باز بخورَد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او همچنین میبیند و اعتماد نمیکند
هیچ روزی کم نیامد روزیَم
چیست این ترس و غم و دلسوزیَم؟
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
گر بگوئیم جان خود سوزیم
آتشی در جگر برافروزیم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - رفتن مجنون پیش لیلی و به بانگ زاغ فال نیکو گرفتن و نذر کردن که اگر دیدار لیلی میسر گردد یک حج پیاده بگزارد
گر چهره به وصل هم فروزیم
زان به که به هجر هم بسوزیم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۵
خودستایی عیب درویشان بود
لیک اگر پرسی ز فضل اندوزیم
سامری در پیش من گوساله ایست
کزید بیضاست سحر آموزیم
عیسی ام در نطق و از تجرید نیست
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳
هر دم ز گرمخویی خود برفروزیَم
پُر گرم هم مباش که ترسم بسوزیَم
باشد دهان تنگ توام روزی از ازل
زانست کز ازل به جهان تنگ روزیم
زان شب که دل به زلف سیاه تو بند شد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
از عشق بسینه شعله ای افروزیم
از اشک بدیده موجه ای اندوزیم
شاید که ازین گرد بطالت شوییم
باشد که از آن پرده ی غفلت سوزیم
بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - دراحوال خود گوید
شمع ومن هر دو زآن همی سوزیم
تا مگر عاشقی بیاموزیم
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۸
من و تو گَر به سر مشعل فروزیم
به آن جفتِ سبیلت هر دو گوزیم
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم
کای خدا، بی خانه و بی روزیم
ز آتش ادبار، خوش میسوزیم