بخش ۱۲۵ - حکایت آن گاو کی تنها در جزیرهایست بزرگ، حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علفِ گاو باشد. تا به شب آن گاو همه را بخورَد و فربه شود چون کوه پارهای. چون شب شود خوابش نبرَد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود. همچون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوهتر بیند از دی؛ باز بخورَد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او همچنین میبیند و اعتماد نمیکند
یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان
اندرو گاویست تنها خوشدهان
جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و مُنتَجَب
شب ز اندیشه که «فردا چه خورم؟»
گردد او چون تار مو لاغر ز غم
چون برآید صبح گردد سبز دشت
تا میان رُسته قَصیلِ سبز و کشت
اندر افتد گاو با جوع البقَر
تا به شب آن را چرد او سر به سر
باز زفت و فربه و لَمتُر شود
آن تنش از پیه و قوّت پُر شود
باز شب اندر تب افتد از فَزَع
تا شود لاغر ز خوف منتَجَع
که چه خواهم خورد فردا وقت خوَر
سالها اینست کار آن بقر
هیچ نندیشد که چندین سال من
میخورم زین سبزهزار و زین چمن
هیچ روزی کم نیامد روزیَم
چیست این ترس و غم و دلسوزیَم؟
باز چون شب میشود آن گاو زفت
میشود لاغر که «آوه رزق رفت!»
نفس آن گاوست و آن دشت این جهان
کاو همی لاغر شود از خوف نان
که چه خواهم خورد مستقبل عجب
لوت فردا از کجا سازم طلب
سالها خوردی و کم نامد ز خوَر
ترک مستقبل کن و ماضی نگر
لوت و پوت خورده را هم یاد آر
منگر اندر غابر و کم باش زار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره گاوی است که در یک جزیره سبز زندگی میکند. او در طول روز به چریدن در صحرا مشغول است و شبها به فکر غذا و آیندهاش دچار نگرانی میشود. او از ترس گرسنگی و آیندهاش، به تدریج لاغر میشود، در حالی که در واقع همواره غذا کافی دارد. شعر به نوعی به بشر هشدار میدهد که به جای نگرانی درباره آینده، باید به حال و روز فعلی خود توجه کند و از نعمتهای موجود استفاده کند. در نهایت، این غم و ترس از آینده، خود به شکل زنجیری، باعث میشود که او از لذت حال غافل بماند.
هوش مصنوعی: در جهان جزیرهای سرسبز وجود دارد که در آن یک گاو تنها با دهانی خوشبو زندگی میکند.
هوش مصنوعی: او در طول روز در صحرا به آرامی میچرخد و با غروب، به آرامی و با وقار به سوی شب میرود تا به بزرگی و شکوهی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: در شب، به فکر این که "فردا چه چیزی بخورم؟" مشغول میشود و این تفکر او را آنقدر نگران و غمگین میکند که مانند رشتهای نرم و نازک میشود.
وقتی صبح میرسد دشت سرسبز شده و به بلندی میان و کمر، گیاه و علف سبز (و تازه) رُسته است.
هوش مصنوعی: در زیر فشار گرسنگی، گاو به شدت به دنبال غذا میگردد و حتی ممکن است در این جست و جو به زحمت بیفتد. در نهایت، او تلاش میکند تا آن شب را به پایان برساند.
هوش مصنوعی: او دوباره چاق و فربه میشود و بدنش از چربی و نیروی زیاد پر میشود.
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر ترس و هراس، دلها به شدت میتپد و شخص از شدت ترس لاغر و نحیف میشود.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که فردا چه میخورم، اما میدانم که مدتی طولانی است که این کار، کار آن گاو است.
هوش مصنوعی: هیچکس فکر نکرد که من سالهاست از این مراتع و چمنها بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: هیچ روزی کمتر از روزهای دیگر نبود، اما نمیدانم چرا این ترس و غم و دلنگرانی در من وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا میرسد، آن گاو چاق غمگین و لاغر میشود و گویی میگوید: «آه، روزی تمام شد!»
هوش مصنوعی: این دنیا شبیه به یک دشت است که در آن زندگی به سختی میگذرد. انسانها مانند گاوهایی هستند که در پی تأمین خوراک خود نگران و مضطربند و به همین دلیل بدنی نحیف و در رنج دارند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم فردا چه چیزهایی برای خوردن خواهم داشت، اما از کجا باید برای آنها درخواست کنم؟
هوش مصنوعی: سالیان طولانی را به نادانی گذراندهای و چیزی به دست نیاوردهای؛ حالا زمان آن رسیده که به آیندهات فکر کنی و گذشته را فراموش کنی.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که حتی آدمهایی که در شرایط سختی به سر میبرند هم نباید فراموش شوند، پس به گذشته نگاه نکن و در حسرت اوضاع کنونی نباش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.