گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

پیشم آمد بامداد آن دلبر از راه شکوخ

با دو رخ از شرم لعل و با دو چشم از سحر شوخ

آستین بگرفتمش، گفتم که: مهمان من آی

داد پوشیده جوابم: مورد و انجیر و کلوخ

رودکی
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

چون تو نه اینی نه آن هستی کلوخ

قلبت از سنگ است ای بیشرم شوخ

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن

 

با زبان حال می‌گفت ای شیوخ

رحمتی که سوختم زین خام شوخ

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی

 

روبها پا را نگه دار از کلوخ

پا چو نبود دُم چه سود ای چشم‌شوخ

مولانا
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » مثنویات » شمارهٔ ۳

 

بجز شر نشاید ز شیطان شوخ

که نفرین بر او باد و سنگ و کلوخ

نسیمی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

سنگ باشد سخت روی و چشم شوخ

می نترسد از جهانی پرکلوخ

شیخ بهایی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۹ - تمثیل

 

گرگ از سرِ وقت، گفت کای شوخ

بیداد منت مباد منسوخ

حزین لاهیجی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری

 

بر تن استم بارش سنگ وکلوخ

همچو گل از دست یاری شنگ و شوخ

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

یغمای نگاه بین که آن دلبر شوخ

چیزی نگذاشت دیگر از بهر شیوخ

عقل و دل و دین به جمله شد غارت

علم و عمل از اشاره شد منسوخ

صفی علیشاه
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

عشق من دلسوخته و حسن تو شوخ

شد باعث حیرانی صبیان و شیوخ

من ساخته‌ام قصه مجنون متروک

تو کرده‌ای افسانه لیلی منسوخ

صغیر اصفهانی