خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
آنچه عشق دوست با من میکند
والله ار دشمن به دشمن میکند
خرمن ایام من با داغ اوست
او به آتش قصد خرمن میکند
این دل سرگشته همچون لولیان
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۶ - آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهٔ ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
پس هم انکارت مبین میکند
کز جماد او حشر صد فن میکند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۰ - نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله
عالم تاریک روشن میکند
کندهٔ آهن به سوزن میکند
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - قصیده در مدح نظام الدین یحیی کرایی
شاه عالم روز کین چون قصد دشمن میکند
تیغش از یک تن دو و تیر از دو یک تن میکند
شاه شاهان جهان آنکو به گرز گاوسار
شیرمردان را به گاه حمله چون زن میکند
سرور گردنکشان سلطان نظام ملک و دین
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷
وقت گل خوش آن که جا بر طرف گلشن میکند
دیده را زآب روان و سبزه روشن میکند
خانه دل را که از دود زمستان تیره بود
در حریم بوستان از دیده روزن میکند
همچو نرگس مینهد بر کف به عشرت جام می
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۲۳ - اشارت به اخلاق ذمیمه و حسنه و تهذیب اخلاق سیئه بحسنه و آثار و اسرار آن و در بیان آنکه بهشت و دوزخ نتایج اعمال و اخلاق حسنه و سیئه است و این هر دو در دار دنیا با انسان است.
خلق بد بیعقل و بیفن می کند
دوستان را جمله دشمن می کند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶
از فروغ چهره، گلخن را چو گلشن میکند
از نگاه گرم، شمع کشته روشن میکند
گر به دامانم غباری نیست از خاک رهش
این همه گرمی چرا اشکم به دامن میکند
حسن او از گریهٔ من دارد این رونق، که آب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۱
دیدهها را چهرهٔ گلرنگ گلشن میکند
روی آتشناک، شمع کشته روشن میکند
بیحجابی بر فروغ حسن باد صرصرست
شرم، خوبی را چراغ زیر دامن میکند
خانه چشم زلیخا شد سفید از انتظار
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
شمع وصلت هرکه را شب خانه روشن میکند
روزنش در خانه، کار چشم دشمن میکند
تازه شد داغ کهن بر دستم از بس سوده شد
آستین بر آتش من کار دامن میکند
کاش در میخانه هم خالی کند پیمانهای
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳
موج اشکم ابر را آلوده دامن میکند
شعلة آهم چراغ برق روشن میکند
صحبت رنگین من مشکل که درگیرد به دوست
من به دامن خون دل او گل به دامن میکند
نالهام در سینه میپیچد به یاد روی دوست
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸
میشود جان تازه، چون دوری ازین تن میکند
میشود دل زنده هرگه یاد مردن میکند
مرهم مظلوم باشد، نیش بر ظالم زدن
زخم دندان سگان را، بخیه سوزن میکند
پیچش هر کار را، باشد گشادی عاقبت
[...]
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۳ - شماع
دلبر شماع من سودای روغن می کند
از برای عشقبازان خانه روشن می کند
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
عشق از اول رخنه در تن میکند
خانه روشن خور ز روزن میکند
آنچنان آشفتهام کآشفتگی
زلف دلبر وام از من میکند
تیرهروزم لیک هرشب چرخ را
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
هیچ میدانی که هجرانت چه با من میکند
میکند با من همان کآتش به خرمن میکند
سرو آزاد ار ببیند قامت دلجوی تو
بندگی را طوق چون قمری به گردن میکند
افتد ار چشم مسافر بر جمالت عمر را
[...]