بخش ۳۶ - آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهٔ ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
چون سلیمان سوی مرغان سبا
یک صفیری کرد بست آن جمله را
جز مگر مرغی که بد بیجان و پر
یا چو ماهی گنگ بود از اصل کر
نی غلط گفتم که کر گر سر نهد
پیش وحی کبریا سمعش دهد
چونک بلقیس از دل و جان عزم کرد
بر زمان رفته هم افسوس خورد
ترک مال و ملک کرد او آن چنان
که بترک نام و ننگ آن عاشقان
آن غلامان و کنیزان بناز
پیش چشمش همچو پوسیده پیاز
باغها و قصرها و آب رود
پیش چشم از عشق گلحن مینمود
عشق در هنگام استیلا و خشم
زشت گرداند لطیفان را به چشم
هر زمرد را نماید گندنا
غیرت عشق این بود معنی لا
لااله الا هو اینست ای پناه
که نماید مه ترا دیگ سیاه
هیچ مال و هیچ مخزن هیچ رخت
می دریغش نامد الا جز که تخت
پس سلیمان از دلش آگاه شد
کز دل او تا دل او راه شد
آن کسی که بانگ موران بشنود
هم فغان سر دوران بشنود
آنک گوید راز قالت نملة
هم بداند راز این طاق کهن
دید از دورش که آن تسلیم کیش
تلخش آمد فرقت آن تخت خویش
گر بگویم آن سبب گردد دراز
که چرا بودش به تخت آن عشق و ساز
گرچه این کلک قلم خود بیحسیست
نیست جنس کاتب او را مونسیست
همچنین هر آلت پیشهوری
هست بیجان مونس جانوری
این سبب را من معین گفتمی
گر نبودی چشم فهمت را نمی
از بزرگی تخت کز حد میفزود
نقل کردن تخت را امکان نبود
خرده کاری بود و تفریقش خطر
همچو اوصال بدن با همدگر
پس سلیمان گفت گرچه فیالاخیر
سرد خواهد شد برو تاج و سریر
چون ز وحدت جان برون آرد سری
جسم را با فر او نبود فری
چون برآید گوهر از قعر بحار
بنگری اندر کف و خاشاک خوار
سر بر آرد آفتاب با شرر
دم عقرب را کی سازد مستقر
لیک خود با این همه بر نقد حال
جست باید تخت او را انتقال
تا نگردد خسته هنگام لقا
کودکانه حاجتش گردد روا
هست بر ما سهل و او را بس عزیز
تا بود بر خوان حوران دیو نیز
عبرت جانش شود آن تخت ناز
همچو دلق و چارقی پیش ایاز
تا بداند در چه بود آن مبتلا
از کجاها در رسید او تا کجا
خاک را و نطفه را و مضغه را
پیش چشم ما همیدارد خدا
کز کجا آوردمت ای بدنیت
که از آن آید همی خفریقیت
تو بر آن عاشق بدی در دور آن
منکر این فضل بودی آن زمان
این کرم چون دفع آن انکار تست
که میان خاک میکردی نخست
حجت انکار شد انشار تو
از دوا بدتر شد این بیمار تو
خاک را تصویر این کار از کجا
نطفه را خصمی و انکار از کجا
چون در آن دم بیدل و بیسر بدی
فکرت و انکار را منکر بدی
از جمادی چونک انکارت برست
هم ازین انکار حشرت شد درست
پس مثال تو چو آن حلقهزنیست
کز درونش خواجه گوید خواجه نیست
حلقهزن زین نیست دریابد که هست
پس ز حلقه بر ندارد هیچ دست
پس هم انکارت مبین میکند
کز جماد او حشر صد فن میکند
چند صنعت رفت ای انکار تا
آب و گل انکار زاد از هل اتی
آب وگل میگفت خود انکار نیست
بانگ میزد بیخبر که اخبار نیست
من بگویم شرح این از صد طریق
لیک خاطر لغزد از گفت دقیق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به داستان سلیمان و بلقیس اشاره دارد و مراحل عشق و دلباختگی بلقیس را روایت میکند. سلیمان با صدای مرغان سبا به بلقیس خبر میدهد، اما او در دل خود دچار عشق و اشتیاق میشود و تمام مال و مکنت خود را رها میکند. عشق او باعث میشود تا زیباییها و ثروتها در نظرش زشت گردند. متن به اهمیت عشق و تاثیر آن بر بینش و توجه انسان اشاره دارد و همچنین به مفهوم وجود و تفاوت بین ظاهر و باطن انسانها پرداخته است. متن به نوعی به تأمل در معانی عمیق عشق و سرنوشت اشاره میکند و نشان میدهد که عشق از قید و بندهای مادی آزاد میکند. در نهایت، همچنین به مسأله وجود و خدایی بشر و تحولات مختلف انسانی از خاک تا روح پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: سلیمان با صدای خوشی که به مانند شیپور بود، پرندگان سبا را به سمت خود فراخواند.
هوش مصنوعی: تنها پرندهای که بیجان و بیپر است یا مانند ماهیای که از اصل خود بیخبر باشد، به چه کار میآید؟
هوش مصنوعی: کلام من اشتباه است، زیرا اگر کر (ناشنوا) هم سرش را به سمت وحی بزرگ برد، صدایش را میشنود.
هوش مصنوعی: چون بلقیس به عمق دل و جان تصمیم گرفت که به زمان گذشته برگردد، بسیار افسوس کرد.
هوش مصنوعی: او به گونهای دست از مال و داراییاش برداشت که از نام و آبرویش نیز برای عشق ورزیدن گذشت.
هوش مصنوعی: آن بردگان و کنیزان در مقابل چشمانش، مانند پیازهای خراب و پوسیده به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: در جلوی چشمانم باغها و کاخها و آب رود، به خاطر عشق، زیبایی بیشتری به خود میگرفتند.
هوش مصنوعی: عشق در زمان خشم و تسلط، باعث میشود که افراد لطیف و نیکو به چشم دیگران زشت و ناخوشایند به نظر برسند.
هوش مصنوعی: هر زمردی که درخشش دارد، غیرت عشق به آن جلا میبخشد؛ این نشاندهنده حقیقت عشق است.
هوش مصنوعی: هیچ معبودی جز او نیست، ای پناهنده، که مانند دیگ سیاه، درونت را میپوشاند و نمیگذارد چیزی از خودت نمایان شود.
هوش مصنوعی: هیچ ثروت و چیزی از داراییات ارزشمندتر نیست، جز آنکه مقام و منزلت تو در زندگی را مشخص کند.
هوش مصنوعی: پس سلیمان متوجه شد که دل او (دل شخص دیگری) به او نزدیک شده و ارتباط عمیقی بین آنها برقرار شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای مرغ موری را بشنود، در واقع صدای درد و غم دنیای انسانی را نیز میشنود.
هوش مصنوعی: آنکه میگوید راز، مانند زنبورک یا مورچه، باید بداند که راز این طاق قدیمی نیز چیست.
هوش مصنوعی: از دور دید که تسلیم کردن خود در برابر کیش تلخ او باعث جداییاش از مقام و جایگاهش شد.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که چه دلیل دارد که آن عشق و هنر، او را به مقام بلند نشانده است، این ممکن است داستان را طولانی کند.
هوش مصنوعی: اگرچه این قلم من بدون حس است، اما نویسندهاش به آن احساس و همدمی بخشیده است.
هوش مصنوعی: هر ابزاری که برای کارهای هنری یا حرفهای استفاده میشود، بدون وجود یک روح و احساس جاندار، همچون یک حیوان بیجان است و نمیتواند زندگی و احساسات را منتقل کند.
هوش مصنوعی: من این دلیل را به وضوح بیان کردم، اما اگر درک تو نباشد، فایدهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به دلیل بزرگی و عظمت تخت، امکان وصف و بیان آن وجود ندارد و نمیتوان آن را به درستی توضیح داد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کارهای کوچک و جزیی ممکن است خطرناک باشند، مشابه به اینکه اگر اعضای بدن با یکدیگر درست متصل نباشند، ممکن است مشکلاتی به وجود آورند. در واقع، ارتباط و هماهنگی میان اجزای یک چیز بسیار اهمیت دارد و کوچکترین نقصی میتواند منجر به عواقب جدی شود.
هوش مصنوعی: سلیمان گفت: هرچند در پایان کار سرد خواهد شد، اما برو تاج و تخت را بیاور.
هوش مصنوعی: زمانی که روح از وحدت خارج میشود و سر جسم را برمیدارد، دیگر چیزی از آن روح باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: زمانی که الماس از اعماق دریا بالا میآید، تو باید آن را در دستانت ببینی و به خاک و چمن بیارزش نگاه کنی.
هوش مصنوعی: خورشید با روشنایی خود، همچون دمی از زهر عقرب، به زمین میتابد. آیا میتواند این زهر را به مکانی ثابت تبدیل کند؟
هوش مصنوعی: با وجود تمام این مسائل، باید به طور اساسی وضعیت را بررسی کرده و به فکر جابجایی او باشیم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در دیدار خسته نشود، آرزوهای او به طور کودکانه به حقیقت خواهد پیوست.
هوش مصنوعی: ما برای خودمان کار را آسان میدانیم و او (کسی که مورد نظر است) را خیلی محترم میشماریم، حتی اگر در میانهی مهمانیهای زیبا و دلپسند نامناسبهایی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی تخت و مقام سلطنت هم در برابر مرگ و فنا بیارزش میشود و به اندازه یک لباس ساده یا پوشش بیاهمیت جلوه میکند. در واقع، در نهایت همه چیز تحت تأثیر سرنوشت و تقدیر قرار میگیرد و هیچ چیز در برابر آن پایدار نیست.
هوش مصنوعی: باید بفهمد که آن شخصی که دچار مشکل شده، چگونه و از کجا به این وضعیت رسیده و پایان کارش به کجا منتهی میشود.
هوش مصنوعی: خداوند برای ما خاک، نطفه و مضغه (لخته ابتدایی) را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از کجا تو را به اینجا آوردم، ای بدنیت که اینجا باعث نفاق و جدایی میشوی؟
هوش مصنوعی: تو در آن زمان به خاطر عشق به من، منکر محبت و فضیلتی بودی که برای تو وجود داشت.
هوش مصنوعی: این کرم، به خاطر انکاری که از خود نشان دادی، در ابتدا زیر خاک بود و حالا به روی زمین آمده است.
هوش مصنوعی: حجت و دلیل بر این که بیمار تو بدتر شده، آن است که انتشار تو از درمان هم بدتر شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی منبع و علت توجه به خاک و نطفه میپردازد. شاعر از چگونگی شکلگیری موجودات و تضادهایی که ممکن است وجود داشته باشد، سوال میکند. در واقع، او به دنبال ریشهها و دلایل این روابط و تضادهاست.
هوش مصنوعی: زمانی که در آن لحظه بدون دل و سر بودی، تو به فکر و انکار چیزی توجه نکردی و آن را انکار کردی.
هوش مصنوعی: زمانی که از مرحله سنگی و بیحالی خود رهایی یافتی، به همین ترتیب نیز از انکار و ناباوری به مرحله وجود و حیات رسیدی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد تو هم مانند یک حلقه در هستی هستی که از درون آن، پادشاه نمیتواند خودش را ببیند. به عبارت دیگر، تو چنان درگیر در ذات و وجود خود هستی که نمیتوانی خود را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: کسی که در زنجیر و وابستگی قرار دارد، نمیتواند ببیند که واقعاً چیست و از این زنجیر هیچگاه دست برنمیدارد.
هوش مصنوعی: پس حالا که نگو که تو نمیتوانی، بدان که از غیرجماد هم تحول و تغییرات بسیاری رخ میدهد.
هوش مصنوعی: چندین هنر و مهارت وجود دارد، ای انکار، که آب و گل نمیتوانند آن را انکار کنند؛ برآمده از وجود حالتی خاص و برجسته است.
هوش مصنوعی: آب و گل در حال گفتوگو بودند و میگفتند که چیزی را نمیتوان انکار کرد. آنها بهطور ناخودآگاه در حال بیان واقعیتهایی بودند که خودشان از آن بیخبر بودند.
هوش مصنوعی: من میتوانم این موضوع را به هزار و یک روش بیان کنم، اما ذهنم همیشه از بیان نکات ظریف و دقیق دور میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.