گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶

 

بنه پر و پیکان و برو بر نشان

نمودم ترا از گزندش نشان

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان

 

از آنست گفتارشان زین نشان

که یک چشمکانند و کم دانشان

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را

 

چو بنشینی از گردت آن را نشان

که دارند در دل ز مهرت نشان

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه

 

مجویید دانش ز بی دانشان

که نادان ز دانش ندارد نشان

اسدی توسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۵ - کشتن فرامرز،اژدها را

 

ایا برتر از جایگاه و نشان

تو دادی مرا زور بر بدنشان

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۳

 

زلفت به رسنهاش برآورد کشان

هر جان و دلی که داشت در شهر نشان

زان پیش که دستار نگه نتوان داشت

ورز دو سه در زیر کلاهش بنشان

انوری
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

نان مخور پیش ناشتا مَنِشان

ور خوری جمله را به خوان بنِشان

نظامی
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۲ - وصلت نامه از مقالات شیخ بهلول در رموز توحید

 

مصطفی آمد در این ره بانشان

هر زمان زین راه داده صد نشان

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۱ - مطلب در تنبیه و ترغیب سالک

 

ای دل آخر بگذر از راه ونشان

همچو مردان خدا شو بی‌نشان

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۲۸ - حکایت ملاقات کردن حضرت عیسی با یحیی علیه السلام

 

نه رجادانم نه خوف از این نشان

بگذر از خوف و نگردر بی‌نشان

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

بنشین و ز دل هوای خوبان بنشان

کاین قوم، ز مردمی ندارند نشان

یاری که در او، وفا نبینی مطَلَب

شاخی که در او میوه نباشد منشان

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲۴

 

هم نور دل منی و هم راحت جان

هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان

ما را گوئی چه داری از دوست نشان

ما را از دوست بی‌نشانیست نشان

مولانا
 

شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۶ - فی المناجاة و الشوق الی صحبة أصحاب الحال و ارباب الکمال

 

باشد که شود ز وفامنشان

نه اسم و نه رسم، نه نام و نشان

شیخ بهایی
 
 
۱
۲