گنجور

 
شیخ بهایی

عشاق جمالک احترقوا

فی بحر صفاتک قد غرقوا

فی باب نوالک قد وقفوا

و بغیر جمالک ما عرفوا

نیران الفرقه تحرقهم

أمواج الادمع تغرقهم

گر پای نهند به جای سر

در راه طلب، ز یشان بگذر

که نمی‌دانند ز شوق لقا

پا را از سر، سر را از پا

من غیر زلالک ما شربوا

و بغیر جمالک، ما طربوا

صدمات جمالک، تفنیهم

نفحات وصالک، تحییهم

کم قد احیوا، کم قدمات

عنهم، فی‌العشق روایات

طوبی لفقیر رافقهم

بشر لحزین وافقهم

یارب، یارب که بهائی را

آن عمر تباه ریائی را

خطی ز صداقت ایشان ده

توفیق رفاقت ایشان ده

باشد که شود ز وفامنشان

نه اسم و نه رسم، نه نام و نشان