بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
منش هچون صبا از پی به بوی پیرهن رفتم
دلم ننشست جایی غیر خاک آستان او
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم
به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم
به هم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله
خلاف رسم دوران فلک او ماند من رفتم
نگاری همنشینم بود نقشی زد فلک ناگه
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸
گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس
که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۰۴
ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من
به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۸
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم
نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم
به بویش گرچه صد نوبت به صحرای ختن رفتم
به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹
دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم
به هجر و وصل این گلشن، نکردم نوبر شادی
چو غنچه تنگدل زادم، چو گل خونین کفن رفتم
ز خامیهای من ای شمع اگر افسرده شد مجلس
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳
ز شهر از دست تو امروز ای گل پیرهن رفتم
به خود پیچیده همچون گردباد از خویشتن رفتم
به یاد چشمت امشب خواب دیدم آهوی مشکین
تصور کرده زلفت را به صحرای ختن رفتم
مرا کی می توانند از زبانها جمع کرد اکنون
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۰
شبی ای رشک یوسف بی تو از بیت الحزن رفتم
گریبان چاک هر جانب چو بوی پیرهن رفتم
به چشم گوهرافشان همچو شبنم از وطن رفتم
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۵
به دل گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
نفس تا خانهٔ آیینه روشن کرد من رفتم
شرار کاغذم از بیدماغیها چه میپرسی
همه گر یک قدم رفتم به خویش آتشفکن رفتم
ز باغ امتیاز آیینهگل چیدن نمیداند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۶
تحیر مطلعی سرزد چو صبح از خویشتن رفتم
نمیدانم که آمد در خیال من که من رفتم
صدای ساغر الفت جنون کیفیتست اینجا
لب او تا به حرف آمد من از خود چون سخن رفتم
شبم بر بستر گل یاد او گرداند پهلویی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
بجان ز اندیشه غیرآمدم ز آن انجمن رفتم
بیاران صحبت او باد ارزانی که من رفتم
مکافات شکفتن نیست آسان عاقبت دیدی
که چون گل زین گلستان رفتم و خونین کفن رفتم
بسر در غربت آمد عمرم و نامد برم پیکی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶
من روشن روان غافل به زندان بدن رفتم
کشیدم آتشین آهی، چو شمع از خویشتن رفتم
گران جان نیستم در گلستان چون سرو پا در گل
سبک روحانه چون باد بهاران از چمن رفتم
نشد بال و پر پروانه ام گرم از تف شمعی
[...]