به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
منش هچون صبا از پی به بوی پیرهن رفتم
دلم ننشست جایی غیر خاک آستان او
چو آب چشم خود چندان که در هر انجمن رفتم
تو ای گل بعد ازین با هرکه میخواهد دلت بنشین
که من چون لاله با داغ جفایت زین چمن رفتم
دلی میباید و صبری که آرد تاب دیدارش
فغانی گر دلی داری تو باش اینجا که من رفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در صبحی پر از گریه، به باغی میرود و با گلها سخن میگوید. او احساساتش را عمیقاً بیان میکند و از درد جداییاش با گل صحبت میکند. عشقش به کسی به قدری عمیق است که نمیتواند در جایی غیر از خاک آستان معشوق خود آرام بگیرد. او از دیگران میخواهد که به گل توجه کنند و خود را با غم جداییاش مطابقت دهند. با اشاره به لاله و حسرت، او عمق درد و نیاز به محبت و تاب تحمل دیدار را گوشزد میکند.
هوش مصنوعی: با بوی تو در صبح زود، اشکریزان به باغ رفتم و سرم را بر روی گلها گذاشتم و از خودم جدا شدم.
هوش مصنوعی: به باغ برگشتم و آن شاخه گل را با دقت و ظرافتی شبیه به پیراهن خودم در دست گرفتم. همچون نسیم صبحگاهی به دنبال بوی پیراهنم رفتم.
هوش مصنوعی: دل من هیچوقت آرام نگرفت جایی جز خاک پای او. مانند آب چشم خود، هرچند در جمعهای مختلفی حاضر شدم.
هوش مصنوعی: ای گل، از این پس با هر کسی که دلت میخواهد بنشین و همراهی کن. من مانند لاله، به خاطر درد جداییات از این دشت رفتم و دیگر در کنار تو نیستم.
هوش مصنوعی: برای دیدن او به دل و صبری نیاز است که بتواند تحمل کند. اگر دل عاشق داری، اینجا بمان و منتظرش باش، چرا که من رفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم
به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم
به هم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله
خلاف رسم دوران فلک او ماند من رفتم
نگاری همنشینم بود نقشی زد فلک ناگه
[...]
گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس
که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی
[...]
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم
نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم
به بویش گر چه صد نوبت به صحرای ختن رفتم
به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن
[...]
دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم
به هجر و وصل این گلشن، نکردم نوبر شادی
چو غنچه تنگدل زادم، چو گل خونین کفن رفتم
ز خامیهای من ای شمع اگر افسرده شد مجلس
[...]
ز شهر از دست تو امروز ای گل پیرهن رفتم
به خود پیچیده همچون گردباد از خویشتن رفتم
به یاد چشمت امشب خواب دیدم آهوی مشکین
تصور کرده زلفت را به صحرای ختن رفتم
مرا کی می توانند از زبانها جمع کرد اکنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.