گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

ز خوشیّ و خوی و خردمندیم

بهانه چه داری که نپسندیم

اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

ثو خود دانی که ما نیکی پسندیم

دل اندر نعمت گیتی نبندیم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

ما شاخ هوای تو ز دل برکندیم

مهر تو ز جان و دل برون افکندیم

چیزی که بجان دوستان نپسندیم

با جان و روان خویشتن چون بندیم

قطران تبریزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

ما عاشق همت بلندیم

دل در خود و در جهان چه بندیم

آن به که یکی قلندری وار

می‌گیریم ار چه دانشمندیم

از بهر پسر به سر بیاییم

[...]

سنایی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

آن به که شب و روز به می پیوندیم

بر گردش روزهای چون شب خندیم

تا چند دل اندر غم عالم بندیم

پیداست که ما ز اهل عالم چندیم

ادیب صابر
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران

 

هوایی معتدل‌، چون خوش نخندیم‌؟

تنوری گرم‌، نان چون در نبندیم‌؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - خواستاری ابن‌سلام لیلی را

 

چون ما ز بهیش باز خندیم

شکرانه دهیم و عقد بندیم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم

 

ما که‌ز پی تو سپر فکندیم

گر عفو کنی نیازمندیم

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

لیک ما بندگان در این بندیم

که گرفتار عهد و سوگند‌یم

نظامی
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

گنه کاریم اما مستمندیم

مسلمانیم ازان ره شهر بندیم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

بیا تا خوش بخسبیم و بخندیم

کلید بوسه در دریا فگندیم

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۵۱

 

هر گاه که کار وصل در هم بندیم

گردون همه آن کند که ما نپسندیم

داند که چو ما بیکدگر پیوندیم

شادان بنشینیم و برو می خندیم

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۶ - مثنوی

 

گرچه از تو به بوی خرسندیم

هم به دیدارت آرزومندیم

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۸

 

چون تاج منی ز فرق خود افکندیم

اینک کمر خدمت تو بربندیم

بسیار گریستیم و هجران خندید

وقت است که او بگرید و ما خندیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۲

 

ما رخت وجود بر عدم بربندیم

بر هستی نیست مزور خندیم

بازی بازی طنابها بگسستیم

تا خیمهٔ صبر از فلک برکندیم

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸

 

اگر دنیا نباشد، دردمندیم

وگر باشد، به مهرش پای‌بندیم

سعدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱ - سر آغاز

 

بسمو تو چون نپیوندیم

سمت و اسم بر تو چون بندیم؟

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۵ - در تخلص به اسم خواجه غیاث‌الدین

 

تا بدانیم و دل برو بندیم

به سخنهای عشق پیوندیم

اوحدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۴

 

سر بر در توأم بنگر سربلندیم

ای من سگ تو عفو کن این خود پسندیم

گر هندوی دو چشم تو برکش ز غمزه تیغ

من آن نیم که از تو برد تیغ هندیم

خوش گفت زلف با لب جانبخش تو شبی

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۲