فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
ثو خود دانی که ما نیکی پسندیم
دل اندر نعمت گیتی نبندیم
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸
ما شاخ هوای تو ز دل برکندیم
مهر تو ز جان و دل برون افکندیم
چیزی که بجان دوستان نپسندیم
با جان و روان خویشتن چون بندیم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
ما عاشق همت بلندیم
دل در خود و در جهان چه بندیم
آن به که یکی قلندری وار
میگیریم ار چه دانشمندیم
از بهر پسر به سر بیاییم
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
آن به که شب و روز به می پیوندیم
بر گردش روزهای چون شب خندیم
تا چند دل اندر غم عالم بندیم
پیداست که ما ز اهل عالم چندیم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران
هوایی معتدل، چون خوش نخندیم؟
تنوری گرم، نان چون در نبندیم؟
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - خواستاری ابنسلام لیلی را
چون ما ز بهیش باز خندیم
شکرانه دهیم و عقد بندیم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - مصاف کردن نوفل بار دوم
ما کهز پی تو سپر فکندیم
گر عفو کنی نیازمندیم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
لیک ما بندگان در این بندیم
که گرفتار عهد و سوگندیم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
هرچه در آب آن خم افکندیم
آتش اندر خم خود آگندیم
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
گنه کاریم اما مستمندیم
مسلمانیم ازان ره شهر بندیم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
بیا تا خوش بخسبیم و بخندیم
کلید بوسه در دریا فگندیم
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۵۱
هر گاه که کار وصل در هم بندیم
گردون همه آن کند که ما نپسندیم
داند که چو ما بیکدگر پیوندیم
شادان بنشینیم و برو می خندیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۸
چون تاج منی ز فرق خود افکندیم
اینک کمر خدمت تو بربندیم
بسیار گریستیم و هجران خندید
وقت است که او بگرید و ما خندیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۲
ما رخت وجود بر عدم بربندیم
بر هستی نیست مزور خندیم
بازی بازی طنابها بگسستیم
تا خیمهٔ صبر از فلک برکندیم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸
اگر دنیا نباشد، دردمندیم
وگر باشد، به مهرش پایبندیم
اوحدی » جام جم » بخش ۱۵ - در تخلص به اسم خواجه غیاثالدین
تا بدانیم و دل برو بندیم
به سخنهای عشق پیوندیم
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۴
سر بر در توأم بنگر سربلندیم
ای من سگ تو عفو کن این خود پسندیم
گر هندوی دو چشم تو برکش ز غمزه تیغ
من آن نیم که از تو برد تیغ هندیم
خوش گفت زلف با لب جانبخش تو شبی
[...]