امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸
رفتی و به یک بارگرفتی کم من
کشته شدم و نداشتی ماتم من
داغ تو بسوخت این دل پر غم من
ای داغ تو گرم سرد کردی دم من
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۸
دوش آمد و گفت: ای شب و روزت غمِ من
هرگز نشوی تا تو توئی همدمِ من
من خورشیدم تو سایهای بر سرِخاک
تا محو نگردی نشوی محرَمِ من
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز
ولیکن گر گدا ور خسروم من
بهر نوعی که هستم ازتوام من
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
خطی دیدم چو ریحان ارم من
نهادم سر بر آن خط چون قلم من
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
چگویم بیش ازین ای همدم من
که نتوان گفت در نامه غم من
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید
بمعنی مویها بشکافم من
طریق آخر خموشی یافتم من
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
جمالت دیدم اندر قلم من
از آن حیران شدم اندر عدم من
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۹
ای شادی آن عهد که بودت غم من
بودی شب و روز مونس و همدم من
در خاطر من نبدکه ناگاه چنین
تو کم ز منی گیری .و گیری کم من
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - استفسار کردن اهل قبیله مجنون از حال وی و اطلاع یافتن بر محبت وی با لیلی
گفت ای دیرینه همدم من
واندر هر راز محرم من
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۸ - حکایت کردن خسرو با مریم از درد شیرین
به مریم گفت کای عیسی دم من
مخور غم تا نیفزاید غم من
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده
آسمان واقف است از غم من
که سیهپوش شد به ماتم من
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۳ - من نتایج افکاره فی مرثیهاخیهالصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی
چرا تو جامه نکردی سیاه در غم من
چرا تو خاک نکردی بسر ز ماتم من
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
به مهمان نوت یعنی غم من
به شام هجر و زلف درهم من
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵
آن کس که براز عشق شد محرم من
اکنون خواهم شبی شود همدم من
تا من غم او بشنوم و او غم من
من ماتم او گیرم و، او ماتم من
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۶ - در ستایش شاهزادهٔ آزاد شجاع السلطنه مرحوم حسنعلی میرزا طاب لله ثراه فرماید
آوخ آوخکه شد پسرعم من
مایهٔ رنج و محنت و غم من
من شده شادی مجرّد او
او شده غصهٔ مجسم من
هم ز من عشرت پیاپی او
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها » شمارهٔ ۶۹ - لحظه ای کاش
ای که هستی به رقیبان همدم
کاش یک لحظه بدی همدم من
من غم تو به همه عمر خورم
لحظه ای کاش تو خوردی غم من