اول خلل ای خواجه ترا در امل آید

فردا که به پیش تو رسول اجل آید

زایل شده گیر اینهمهٔ ملک به یک بار

آن دم که رسول ملک لم یزل آید

هر سال یکی کاخ کنی دیگر و در وی

[...]

ای بس که نباشی تو و ای بس که درین چرخ

بی تو زحل و زهره به حوت و حمل آید

هرچ آن تو طمع داری کاید ز کواکب

ویحک همه از حکم قضای ازل آید

روزی که به دیوان مثلا دیرتر آیی

[...]

و گر خاری ز وحشت حاصل آید

ترا بر دامن او را بر دل آید

سخن با او چو درجان ودل آید

سخن آنجا ز دنیا مشکل آید

که تا مطلوبِ جانم حاصل آید

مگر قولم قبول یک دل آید

ولی کاری که از آب و گِل آید

نه چون علم است، کان کار از دل آید

هر آن صنعت که با خشت و گل آید

ترا از سنگ باید حاصل آید

چو کوهم تیشهٔ غم بر دل آید

که این گنج مرادم حاصل آید

از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید

هر جا قدم گذاری، بر پارهٔ دل آید

کو قاصدی که آرد، سویت دگر پیامم

آواز دل به گوشت، از ضعف مشکل آید

از آب دیده شویم، گر باشدش نشانی

[...]

هر سرو که طوبیش ز قد منفعل آید

گر جلوه شمشاد تو بیند خجل آید

با لاله صد داغ خوشم از همه گل ها

زان روی که از نکهت او بوی دل آید

تا چند خورم غصه دل، دل شکنی کو

[...]

زهر سو تیر مژگان عاجل آید

پیاپی، بی تامل بر دل آید

نشد معلوم فایز کشته کیست

که از مقتول حاصل قاتل آید

ولی چون در مقام قابل آید

مراد دل زشاهش حاصل آید

غرض شیئی که حاضر در دل آید

ز تأثیر شهود ار کامل آید

در نحر معارف از ولائد

بندیم وسائط الفلائد