گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۸

 

چون شور ز گل در دل بلبل افتاد

در هر رگ او هزار غلغل افتاد

از باد صبا شور ز عالم برخاست

وز گریهٔ ابر خنده بر گل افتاد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

بآخر آتشی در بلبل افتاد

ز شاخ سبز پیش آن گل افتاد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

مرا زان درد‌آتش در دل افتاد

ز آتش دود دیدم مشکل افتاد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

یقین دانم که کارت مشکل افتاد

کزین مشکل بس آتش در دل افتاد

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه

 

به گرمی بس که دلها مایل افتاد

نظر شد گرم و آتش در دل افتاد

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان

 

بگفتا دیده چون دل مایل افتاد

بلای دیده لابد بر دل افتاد

امیرخسرو دهلوی
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه

 

سخن‌ها چون به وفقِ منزل افتاد

در افهام خلایق مشکل افتاد

شیخ محمود شبستری
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۲ - نشستن خسرو به پادشاهی بار دوم

 

چو جعد یار، کارش مشکل افتاد

و زان گل، خارخارش در دل افتاد

سلیمی جرونی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش

 

دریغا کار ما را با دل افتاد

بدل افتاد کار و مشکل افتاد

طبیب اصفهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۵

 

چو مجرم بود خوفش در دل افتاد

ز فکر و غصه چون خر در گل افتاد

قائم مقام فراهانی
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۷

 

مرا زان روز قصه مشکل افتاد

که کار من رجوعش با دل افتاد

ملامتهای خلق و خیر فایز

همه بی صرفه و بی حاصل افتاد

فایز
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۶۲

 

مرا ز آنروز قصه مشکل افتاد

که کار من رجوعش با دل افتاد

ملامتهای خلق و خیر فایز

همه بی صرفه و بی حاصل افتاد

فایز
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۸۶ - مجمع‌الاهواء

 

یکی بارش نکو بر منزل افتاد

یکی راجستجو بیحاصل افتاد

صفی علیشاه
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴ - چه شور است این که در آب و گل افتاد

 

چه شور است این که در آب و گِل افتاد؟

ز یک دل، عشق را صد مشکل افتاد

قرارِ یک نَفَس بر من حرام است

به من رحمی که کارم با دل افتاد

اقبال لاهوری