عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۰ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
سرو ترک و خود و نشست مرا
گران گرز بازوی دست مرا
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۷ - ذکر حجّت قرآن
گه به تیغ هوا بخست مرا
گاه بر دام نفس بست مرا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۹- سورة الحشر- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة
بر دل ز کرامتش نثار است مرا
وز فقر لباس اختیار است مرا
دینار درم خود چه بکارست مرا
با حق همه کار چون نگارست مرا؟!
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز
نیست از نیستی شکست مرا
گله زآنکس که هست هست مرا
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۱۱
ترسابچهای که توبه بشکست مرا
دوش آمد و زلف داد در دست مرا
در رقصِ چهارْ کرد برگشت وبرفت
زنّار چهارْ کرد بر بست مرا
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱
نرد کف تو بردست مرا
شیر غم تو خوردست مرا
گشتم چو خلیل اندر غم تو
آتشکدهها سردست مرا
در خاک فنا ای دل بمران
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۲۱ - اظهار بندگی کردن شاعر در پیشگاه شاه
دختر فکر بکر مست مرا
جز به خلوت نداد دست مرا
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
گرچه وصلت نفسی میندهد دست مرا
جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا
من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست
چون بدست آوری آسان مده از دست مرا
چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
تا بلبل خویش یار گفتست مرا
با سنگدلان گفت و شنفتست مرا
هر شام به داغ تازهای میسوزم
هر روز ز نو گلی شکفت است مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳
وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا
که به زنجیر دو زلفش نتوان بست مرا
بس که آشفته ز سودای توام، می گردد
صفحه مشق جنون، آینه در دست مرا
دارم از پاس وفا سلسله بر پا، ورنه
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا
ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا
ز خاکساری خود در طلسم آرامم
نمی رسد چو غبار آفت شکست مرا
عبث چه منت دریوزه بهار کشم
[...]
نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۵
در خرابات مغان تا که مقامست مرا
صحبت پیر و جوان شیشه و جامست مرا
بغلامی تو تا بسته ام ای شاه کمر
شاه آفاق کمربسته غلامست مرا
مرغ دل کی بشود صید بدام دگری
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای
که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۶ - سرمد کاشی قُدِّسَ سِرُّه
خوش بالایی کرده چنین پست مرا
چشمی به دو جام برده از دست مرا
او در بغل من است و من در طلبش
دزد عجبی برهنه کرده است مرا
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۷ - قضیه حضرت خلیل با نمرود
که بخشد به من باز دست مرا
نخواهد ز خجلت شکست مرا
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » رستم نامه » بخش ۵ - در خشم شدن بهمن شاه به رستم و پاسخ رستم بر وی
شکستی قضا کاش دست مرا
کمان من و تیر شست مرا
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
بی چیزی من اگرچه پا بست مرا
غم نیست که تاب نیستی هست مرا
با بی سر و پائی ز قناعت دایم
سرمایه روزگار در دست مرا