گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۴

 

همه دشت زیشان سر و دست شد

ز انبوه کشته زمین گست شد

فردوسی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان

 

به زخمی دگر با زمین پست شد

چنین چند گردنکش از دست شد

نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر

 

از آن باده هندو چنان مست شد

که یکباره شمشیر‌ش از دست شد

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل

 

هرک شور من بدید از دست شد

گرچه بس هشیار آمد مست شد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

شاه از و القصه مست مست شد

و ز بلای عشق او از دست شد

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

گشت بس دیوانه وازدست شد

ضعف درپیوست وغم پیوست شد

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید

 

اهل راز آنست بی می مست شد

او به پیش عارفان پابست شد

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهاردهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

نیم عقلی داشت پاک از دست شد

نیم جانی داشت مست مست شد

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و نهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

آن قدح چون نوش کرد از دست شد

مست بود از عشق کلی مست شد

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد

 

گفت آوخ کار من از دست شد

چون کنم چون پای من درشست شد

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق

 

مطلع بر نقش هر که هست شد

پیش از آن کین نفس کل پابست شد

مولانا
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲ - حکایت در این معنی

 

بلندی از آن یافت کاو پست شد

در نیستی کوفت تا هست شد

سعدی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

دل با خیال آن لب میگون ز دست شد

ای عاقلان کناره که دیوانه مست شد

نتوان به کنج صبر نشستن چنین که یار

برخاست باز و فتنه اهل نشست شد

از طرف باغ ناله بلبل نمی رسد

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۹

 

نقد دلم چو غنچه به مستی ز دست شد

دست و دلش گشاده شود هرکه مست شد

تسلیم شو که جان به طپیدن نمیبرد

صیدی که در کمند بلا پای بست شد

تا آتش جمال تو مجلس فروز گشت

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

ساقی چه شد که جمله جهان می پرست شد

این خود چه باده بود که ذرات مست شد

این روچه روی بود که یک جلوه چونکه کرد

عالم که نیست بود از آن جلوه هست شد

هشیار کی شود بجهان تا ابد دگر

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۲