فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
به تیمار این یکی شب صابری کن
وزان پس تا توانی داوری کن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
به فر خویش ما را یاوری کن
به نور خویش ما را رهبری کن
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه فی نعت رسول الله صلی الله علیه و سلم
برو با بت پرستان داوری کن
جهانشان حلقه انگشتری کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
ابا او باش و با او مهتری کن
گدای او شو و زین پس سری کن
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۶
خانهٔ دل را دو دری کن، جانب جان راهبری کن
طالب دریای حیاتی، سنگ دلا، رو گهری کن
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۴
با پای لطف نگارا به کوی ما گذری کن
به چشم رحم خدا را به سوی ما نظری کن
ببخش بر رخ چون کهربا و اشک چو لعلم
از آن دو بُسَّد شیرین نصیبِ ما شکری کن
به غمزه گوی که آخر نصیب بیگنهی ده
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۰
ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن
وز بهر من دلشده عزم سفری کن
چون بلبل سودازده راه چمنی گیر
چون طوطی شوریده هوای شکری کن
فرهاد صفت روی به صحرا نه و چون سیل
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۵
ای سرو سهی قد به سوی ما گذری کن
بر حال دل سوختگانت نظری کن
ای باد صبا ما ز غمت بی خبرانیم
از حال دل بی خبرانش خبری کن
ای آه غم آلوده که در سینه مایی
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۶ - در نصیحت فرزند خود شمس الدین محمد طال عمره گفته شده
تو اول خویش را از غم بری کن
پس آنگه دیگری را غمخوری(کن)
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶
برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن
چشمی بگشا، سوی غریبان نظری کن
ای گریه، بیا، در غم هجرش مددی کن
وی ناله، برو، در دل سختش اثری کن
چون آینه هر لحظه بهر کس منما روی
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۴۱- میر همایون
چون تیر زدی از پی تیرت نظری کن
نظاره ی جان دادن خونین جگری کن
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
غمزه زنان بر جهانیان گذری کن
قتل جهانی ز ناوک نظری کن
صید خودم دان و جمع دار دل از من
فکر گرفتاری دل دگری کن
تا نشوم بیخبر چو بیخبر آیی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۹
ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵
ای کرده وطن تن، به سوی جان سفری کن
از جان گذر و جانب جانان نظری کن
بر خنجر و شمشیر زبان های فضولان
مانند کر از گوش تغافل، سپری کن
تا منزل مقصود خودی راه درست است
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶
ای آه خدا را سوی لیلا سفری کن
او را زدل خسته مجنون خبری کن
مگذار حریفان دغا را تو در این کوی
ای آن جهان سوز من امشب اثری کن
از هستی من گرد برانگیخت فراقت
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
ای صبا از ره یاری سوی یارم گذری کن
دمی از حال دل غمزده او را خبری کن
کای طبیب دل بیمار، بر خسته خویش آی
بعیادت قدمی نه، به عنایت نظری کن
کف آبی به دل سوخته غمزده ای زن
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
باقلیم فنایم رهبری کن
مرا در فقر معروف و سری کن