گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

ای بی‌خبر از گریهٔ خونین‌جگری چند

باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند

سوز دل عشاق چه دانند که چونست

بگریخته از داغِ بلا بی‌جگری چند

چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش

[...]

امیر شاهی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۰ - قصه فرهاد

 

پس آنگه گفت تا خادم زری چند

به بالایش نهاده گوهری چند

سلیمی جرونی
 

هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۵ - در صفت معراج آن صدر بدر کاینات و مفخر موجودات

 

رساند از اوج عزت اختری چند

ز دریاهای رحمت گوهری چند

هلالی جغتایی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

تا فاش شود راز دلم، بی‌خبری چند

گویند ازو بهر فریبم خبری چند

هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر

کیفیت نظّاره صاحب‌نظری چند

یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰۳

 

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند

از ثابت وسیارنیابی نظری چند

از خانه زنبور حوادث نخوری شهد

تا در رگ جانت ندود نیشتری چند

شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

یک بار نکردیم در آن دل اثری چند

شرمندة آزردن آه سحری چند

گر دامن پاکت نبود روز قیامت

چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!

اسباب جهانگیری عشق است مهیّا

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

کردی چو کباب ستم عشوه گری چند

یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند

در راه تمنای تو بی پا و سری چند

از دیده برون ریخته لخت جگری چند

بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۸

 

دنیا وتلاش هوس بی‌خبری چند

پیچید هوای کف خاکی به سری چند

هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقه‌ساز است

غربال کنی بحر که یابی گهری چند

بی‌رنج تک و دو نتوان آبله بستن

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

تا کوی تو بی‌رهبری و راهبری چند

رفتم ز پی ناله خونین جگری چند

یک دوزخ و نیک و بد ازو در حذر ای وای

ریزد اگر از شعله آهم شرری چند

از خیل اسیران کهن نیستم اما

[...]

مشتاق اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

نگیرد تا دلت در دل دری چند

بدل بگشا ز زخم خنجری چند

دلم دانی که در خیل بتان چیست

مسلمانی اسیر کافری چند

ز بی مهری سیه دارند روزم

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

ز زلف و خال داری لشکر‌ی چند

صفی بر بند و بگشا کشوری چند

به چوگان اندرش گویا فتاده است

به پای بادپای او سری چند

بر آن رخ خال‌ها بینم خطر‌هاست

[...]

یغمای جندقی
 

رشحه » شمارهٔ ۱۳ - از یک غزل

 

ز هر مژگان کند صد رخنه در دل

که بگشاید به روی خود دری چند

چو من کی با تو باشد عشق اغیار

نیاید کار عیسی از خری چند

خراب از اوست شهر جهان و دل بین

[...]

رشحه
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷

 

ای بندهٔ بالای تو زرین کمری چند

منت کش خاک قدمت تاجوری چند

سر منزل عشاق تو جانیست که آنجا

بالای هم افتاده تنی چند و سری چند

هم از سر عشاق و هم از سینهٔ مشتاق

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۰ - هاشم شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

هرچند نبینند عیان مهر چو خفاش

خورشید نهان نیست ز صاحب نظری چند

غواص صفت غوطه درین لُجّهٔ توحید

خوردیم بسی تا که برآمد گهری چند

رضاقلی خان هدایت