مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷
آن را که در آخرش خری هست
او را به طواف رهبری هست
بازار جهان به کسب برپاست
زین در همه خارش و گری هست
تا خارششان همیکشاند
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹
مشنو که مرا به ز تو بار دگری هست
مسموع نباشد که ز جان دوست تری هست
راز دهنت باز نمود آن لب شیرین
که پنجاه سخنی نیست که آنجا شکری هست
گفتی بزنم بر جگرت تیر جفائی
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
نه جز تو اهل دل را دلبری هست
نه از تو در جهان شیرینتری هست
نثار گرد راهت گر دلی بود
فدای خاک پایت گر سری هست
در وصلب به رویم بسته بادا
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
ای باد اگرت بر در جانان گذری هست
بنگر که بر احوال جهانش نظری هست
زنهار بگو کز من دلخسته بیندیش
کاین آه جگر سوختگان را اثری هست
بیمار فراقم من و از خود خبرم نیست
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟
کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست
مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه
بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست
آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۸ - قصه شکر اصفهانی
که در شهر صفاهان دلبری هست
که مانندش عجب گر دیگری هست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷
شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست
زان است که با عاشق خویشش نظری هست
ناصح چه ملامت کنی ام روی نکو بین
جز روی من و روی تو روی دگری هست
گفتی که کباب از جگرت میکنم امشب
[...]
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۵ - در صفت معراج آن صدر بدر کاینات و مفخر موجودات
الهی، تا در امکان گوهری هست
برین گردون گردان اختری هست
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار
بر بام و در دوست پریشان نظری هست
منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۷
در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست
در پرده این گرد یتیمی گهری هست
ابلیس ز آدم قد افراخته ای دید
غافل که درین پای علم، تاجوری هست
جز رخنه دل نیست، اگر راه شناسی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
کی در دل ما جز تو کسی را گذری هست
هم یاد تو باشد اگر اینجا دگری هست
رو تافتم از دل بسراغ حرم دوست
غافل که ازین خانه بآن خانه دری هست
در خانه در بسته فانوس بود شمع
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
تا با تو از آن گوشهٔ ابرو نظری هست
سوز جگر و چشم تر و دردسری هست
تا سر ننهی بی سر و سامان ننشینی
چون کشتی طوفان زده هر دم خطری هست
تا هست در این جسم، ز جان صورت خالی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
بردیم بکوی تو پناه از ستم چرخ
دیدیم که از چرخ ستمکارتری هست
آن کس که ز خود وز دو جهان بیخبر افتاد
از وی خبری گیر که باوی خبری هست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۵ - طبیب شیرازی
بر هر چه نظر میکنم از وی اثری هست
وندر دل هر قطره ز بحرش گهری هست
بیهوده مرو در پی هر زاهد و واعظ
کز آن خبری نیست که با او خبری هست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۵ - طبیب شیرازی
بر هر چه نظر میکنم از وی اثری هست
وندر دل هر قطره ز بحرش گهری هست
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۵۸ - تو ای شیخ حرم شاید ندانی
تو ای شیخ حرم شاید ندانی
جهان عشق را هم محشری هست
گناه و نامه و میزان ندارد
نه او را مسلمی نی کافری هست
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۲ - دل اندر سینه گوید دلبری هست
دل اندر سینه گوید دلبری هست
متاعی آفرین غارتگری هست
به گوشم آمد از گردون دم مرگ
«شکوفه چون فرو ریزد بری هست»