نه جز تو اهل دل را دلبری هست
نه از تو در جهان شیرینتری هست
نثار گرد راهت گر دلی بود
فدای خاک پایت گر سری هست
در وصلب به رویم بسته بادا
جز این در دو جهانم گر دری هست
به زلفت بسته نتوان شد همه عمر
که ما را نیز سودا و سری هست
کسی گردد ندیم خلوت خاص
که چون شمعش ز آتش افسری هست
به درویشی مبین ما را که ما را
از آب چشم گلگون گوهری هست
دل از تقلید خالی کن که مقصود
برون از کفر و ایمان دیگری هست
طواف دیر کن دوری که او نیز
ز ملک لایزالی کشوری هست
نکردی یاد از ناصر که ما را
غلامی یا سگی یا چاکری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که در شهر صفاهان دلبری هست
که مانندش عجب گر دیگری هست
الهی، تا در امکان گوهری هست
برین گردون گردان اختری هست
بشاه این شوخ چشمانرا سری هست
وگر با شاه نی با دیگری هست
تو ای شیخ حرم شاید ندانی
جهان عشق را هم محشری هست
گناه و نامه و میزان ندارد
نه او را مسلمی نی کافری هست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.