گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۱

 

با علم اگر عمل برابر گردد

کام دو جهان ترا میسر گردد

مغرور مشو به خود که خواندی ورقی

زان روز حذر کن که ورق برگردد

ابوسعید ابوالخیر
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

مادح ز عطای تو توانگر گردد

فکرت ز سخای تو مدبر گردد

خاطر بهوای تو منور گردد

معنی بثنای تو مشهر گردد

ازرقی هروی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - صفت ماهوک رقاص

 

ماهوک در میان چو در گردد

مجلس از خرمی دگر گردد

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱

 

از رنج کشیدن آدمی حر گردد

قطره چو کشد حبس صدف در گردد

گر مال نماند سر بماناد به جای

پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد

خیام
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - یمدح الصدر السعید امین الدین صالح المستوفی

 

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷

 

عشق تو به گرد هر که برگردد

از زلف تو بی‌قرارتر گردد

تاج آن دارد که پیش تخت تو

چون دائره جمله تن کمر گردد

مرد آن باشد که پیش تیغ تو

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

زهر با یاد تو شکر گردد

شام با روی تو سحر گردد

درد عشق تو بوالعجب دردی است

که چو درمان کنم بتر گردد

نتواند نشاند درد دلم

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

تا زمینی کز ابر تر گردد

از زمین‌بوسِ تو به زر گردد

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

هر ترازو که گِردِ زر گردد

سنگسارِ هزار دَر گردد

نظامی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

درویش ز دور تو توانگر گردد

بی دل ز قبول تو دلاور گردد

زر در کف تو به خاک ماند لیکن

گر دست به خاک برنهی زر گردد

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳

 

گر نکوییت بیشتر گردد

آسمان در زمین به سر گردد

آفتابی که هر دو عالم را

کار ازو همچو آب زر گردد

زآرزوی رخ تو هر روزی

[...]

عطار
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

سراج قمری
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

شام از طرب رخت سحر گردد

زهر، از مدد لبت شکر گردد

از عشق غلامی تو هر ماهی

سر تا بقدم همه کمر گردد

خورشید اگرچه داشت ناموسی

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
۳
۵