به وجود جهان قلم درکش

در صف عاشقان علم برکش

زره آسمان ز سر برکش

اختران را به طاعت اندر کش

ساقیا توبه را قلم درکش

بر در میکده علم برکش

زهد را بند آهنین بر نه

عقل را میل آتشین درکش

خانهٔ دل سبیل کن بر می

[...]

سُرمه‌م ز غبار دوست درکش

نیلم ز نیاز دوست برکش

ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش

دل از دو جهان برکن دردی ببر اندر کش

یا چون زن کم‌دان شو یا محرم مردان شو

یا در صف رندان شو یا خرقه ز سر برکش

چون فتنهٔ آن ماهی چون رهرو این راهی

[...]

ستاده صف زده ترکان سرکش

بخدمت کرده هر یک دست درکش

پی خود گیر خیز ای خیره سرکش

گلیم خود ز آب تیره برکش

خوشا با یار کردن دست در کش

خصوصا گر بود یار تو سرکش

چو من در‌بند باشم یار سرکش

نیارم با تو کردن دست در کش

دمی با من می گلرنگ در کش

مباش ای سیمبر چون زلف سرکش

عنایت کن عنان را باز برکش

و یا در پایم آور دست درکش

خواهی بریار سیم بر، زر برکش

چون شمع بسوی یارزر بر سرکش

خامش بنشین زبان بکام اندر کش

بر دل نه سنگ و چون ترازو زرکش

همچون آواز یک زمانم برکش

وانگاه چو چنگ تنگم اندر برکش

ور در تن من رگی نه بر پردۀ تست

بیرون کن و دیگری بجایش درکش

داغ ایمان به روی جان درکش

علم دین بر آسمان برکش

خر کرّه ماده را بآخور درکش

یک توبره ی پر از کهش در سرکش

دستیش بپار دم فرو کن وانگه

پالانش نکو بر نه و تنگش برکش

نگاری دلبری دارم چو زلف خود ز من سرکش

به جان قربان شدم او را نمیگیرد دلم ترکش

ز حد بگذشت مشتاقی به جام باده ی باقی

لبالب کن قدح ساقی به یاد لعل او درکش

بر آن سرو سیم اندام اگر در بر کشی روزی

[...]

به سر کنگر همت سرکش

دامن وصلت از ایشان درکش

قدح پر کرد و گفتا گیر و درکش

گرفت و خورد و گفتا پرده برکش

به سینه گریه گره شد نقاب برتر کش

دل کباب مرا زآتش درون برکش

نوشتم آن چه ز دل بر زبان من دادی

به سهو اگر رقمی کرده ام قلم درکش

برون خرام و بیارای بزم و خوش بنشین

[...]

خواجه آهی به کام دل برکش

انتقام از سپهر کافر کش

زود از پا شدی، که گفت که تو؟

می ناآزموده ساغر کش

مرگ ازین بام خانه می بارد

[...]