گنجور

 
نظیری نیشابوری

به سینه گریه گره شد نقاب برتر کش

دل کباب مرا زآتش درون برکش

نوشتم آن چه ز دل بر زبان من دادی

به سهو اگر رقمی کرده ام قلم درکش

برون خرام و بیارای بزم و خوش بنشین

غزل سرای و گریبان گشای و ساغرکش

به نیم عشوه مسیح از فلک به زیر آور

تو باش ساقی و جام از کف سکندر کش

ترانه گو به من و گریه عقیقی بین

پیاله ده به من و کیمیایی احمر کش

ستاره کس شمرد با حدیث من هیهات

خزف بریز و ترازو بیار و گوهر کش

به بردباری من بین و داو برهم زن

به نقش طالع من بین و خط بر اختر کش

چو غم حواله کند آسمان قضا گوید

رقم به نام «نظیری » دل توانگر کش