گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان

 

تو گفتی بکان اندرون زر نماند

همان در خوشاب و گوهر نماند

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳

 

از این جنگ پور و برادر نماند

بزرگان و سالار و لشکر نماند

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکین‌تاش

 

ز چندان سپه یک دلاور نماند

گریزان برفتند چون سر نماند

اسدی توسی
 

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

از عشق روی دوست مرا خواب و خور نماند

بی‌ او قرار و صبرم از این بیشتر نماند

روشن همی نبینم بی روی او جهان

گویی به دیدگان من اندر بصر نماند

خونِ جگر ز دیده بپالود آنچه بود

[...]

امیر معزی
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مرثیۀ رافع بن علاء

 

از مرگ رافع بن علا، آن جهان جود

از رفعت و علا بجهان در اثر نماند

نه شخص او برفت، که شخص کرم برفت

نه ذات او ماند، که ذا هنر نماند

وطواط
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه

 

مرنج ار با تو آن گوهر نماند

تو کانی‌‌، کان ز گوهر دَر نمانَد

نظامی
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

مگر آنکو بجان و سر نماند

بیک سوزن در این ره درنماند

عطار
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - زوال آفتاب

 

تخت می‌سوزد که بر سر ملک را افسر نماند

خود چه در خور بود افسر ملک را چون سر نماند

بود عمری سکه روی زر از نامش درست

این زمانه آن سکه بر رخستر سرخ زر نماند

مردم چشم جهان او بود و چون از چشم رفت

[...]

سلمان ساوجی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - این ترکیب بند مرثیه ایست که در فوت ولد دلبندم نورالدین محمد که دوازده روز در فضای دنیا بود گفته شده

 

واحسرتا که شاخ امیدم به بر نماند

چندان که بو کنم ز درختم ثمر نماند

افتاد نور صبح نخستین به بسترم

رفتم ز خواب چشم بمالم سحر نماند

دوران خراج ملک بدخشان ز من گرفت

[...]

نظیری نیشابوری
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

در هجرت، از شکست، دلم را اثر نماند

زین پیش بی تو بود قرارم، دگر نماند

شمعی که تازه کشته شود، دودش اندک است

بازآ که بی تو یک نفسم بیشتر نماند

ای بلبلان، بقای شما باد در چمن

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

فصل خزان رسید ز گلها اثر نماند

از بلبلان به باغ به جز بال و پر نماند

کردیم عمر خویش چو گل صرف رنگ و بوی

زاد رهی که بود برای سفر نماند

فانوس کرده در ته دامن چراغ را

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

در عهد ما رواج به اهل هنر نماند

امروز آبروی به لعل و گهر نماند

پروانه رفت نشاء پرید و قدح شکست

از شمع یادگار به جز چشم تر نماند

از هیچ خانه یی نبرآمد صدای جود

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۹

 

ای سیدا به نرگس شوخت نظر نماند

تیری که در بساط کمان داشت پر نماند

زخمی ز نیش خنجر او بر جگر نماند

با کاو کاو غمزه نظیری نظر نماند

سیدای نسفی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه

 

شنیدم ز قیصر ستمدیده‌ای

چنین گفت چون قصر قیصر نماند

که: الحمدلله در روزگار

ستمکش بماند و، ستمگر نماند!

آذر بیگدلی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲۷

 

از تعلق، پرده‌یی دیگر نماند

سد راهی؛ جز علی اکبر نماند

عمان سامانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۸۳ - پادشاهی خسرو پرویز دوم بار

 

به گنج شهی خود دگر زر نماند

به آوردگه هیچ لشکر نماند

میرزا آقاخان کرمانی