بخش ۸۲ - نبرد سام نریمان با فغفور چین بار دوم
سراینده از سام نیرمنژاد
ز گفتار دهقان چنین کرد یاد
که چو بازگردید از دشت جنگ
ز شب بود روی هوا قیر رنگ
بیامد چو خور بر سرگاه شد
چو از راز فغفور آگاه شد
که لشکر فرستاده اندر نهان
که سازد سیه بر پریوش جهان
دلش بد پراندوه از آن داوری
که قلوش روان شد پی یاوری
چو او شد جهانجو درآمد به خواب
بتابیدتا رخ نمود آفتاب
چو بنمود خورشید از چرخ روی
به پیل اندر آمد شه کینهجوی
برآمد غوکوس زرینهنای
سپاه اندر آمد دگر ره ز جای
تو گفتی زمین نیز کوشش گرفت
ز نعل فرس عیبه پوشش گرفت
به یک دم هوا گشت پر کرده خاک
بلندی ندانست باز از مغاک
سواران به میدان نهادند روی
برانگیختند باره تیزپوی
از آن روی بر خواب از گرد سام
طلب کرد سازد نبرد از غلام
رساندند صندوق غیبه برش
نهان کرد از ساز کین پیکرش
به چستی چو باد اندر آمد به اسب
سپه راند از کین چو آذرگشسب
از آن رو شه چین رده برکشید
از آن سو سپه نیز خنجر کشید
جهانپهلوان چون رده کرد راست
به میدان درآمد همآورد خواست
شه چین برانگیخت از قلب پیل
زمین گشت جنبان هوا شد چو نیل
سوی سام فرخنده آهنگ کرد
دل سروران را بسی تنگ کرد
مهان پیش رفتند خواهش نمای
که شاها مکن سوی پیکار رای
ندانی که در رزم سام اژدهاست
بر تیغ او جان بسی بیبهاست
بمان تا که ما رای جنگ آوریم
جهان را بر او تار و تنگ آوریم
نپذرفت گفت ای دلاور سران
مرا هست اندیشهها بیکران
دم صبح آمد بر من خبر
که در شب شدند لشکر نامور
ابا سرکشی کوه آتش بود
به کینهوری نام قلوش بود
فرستاده سام از پی داوری
که سازند فرهنگ را یاوری
بترسم فرینوش و فرشاد گرد
بمانند خیره گه دستبرد
ز پیش و پس دشمن کینهجوی
برآرند ازیشان ز ناگاه روی
ز ناگه سرانشان درآید به زیر
شوند از همه رزم و پیکار سیر
بدین رزمگه دیوزاده ز راه
چو آید مرا روز گردد سیاه
یک امروز خود جنگ جویم ز سام
بود کش گه کین درآرم به دام
از آن پس ز کین دل نهاده شوم
چو آتش سوی دیوزاده شوم
شوم از کمینگه برو کینهتوز
به چشمش کنم چون شب تار روز
پریدخت را چون درآرم به دست
کنم نوش گیتی به کامش کَبَست
بگفت این و برگرد پیل دمان
شتابان بیامد بر پهلوان
ز بس خشم با پهلوان دلیر
نگفت هیچ و شد رزمجو همچو شیر
برآویخت سام دلاور بدوی
خروشنده شد شاه دیهیم جوی
به هر حربهای رزم را ساختند
چنان چون ببایست پرداختند
سرانجام شد چیرهاش سام شیر
همی خواست کش تا درآرد به زیر
خروشید دستور با لشکری
که شه را کند این زمان یاوری
چو گفتار دستورشان شد به گوش
برآمد ز لشکر سراسر خروش
سپاهی بجنبید از جای خویش
که اندیشه را دل از آن گشته ریش
زمین پست کردند از نعل اسب
هوا شد ز زوبین چو آذرگشسب
به یک ره سوی سام یل تاختند
درفش ستیزه برافراختند
بر او همه گرز و خنجر زدند
هوا را تو گفتی که از زر زدند
جهانجو ز هر سو همی بنگرید
ز چنگال دشمن رهائی ندید
به ناکام از شاه برداشت دست
وز آن پس خروشید چون پیل مست
برآورد از کینه گرز گران
سبک حمله آورد بر سروران
چو قلواد از قلبگه بنگرید
شد از غم دو رخسارهاش شنبلید
خروشید کای لشکر خاوری
نهادید رخ سوی کینآوری
که سالارتان در دم اژدهاست
درافتاده جانش به بحر فناست
ممانید تا دشمن پر زکین
درآرد تن نامدارش ز زین
که او را درآرند از بادپای
شما کی توانید شد باز جای
بگفت این و آهیخت تیغ از نیام
برانگیخت باره به یاری سام
پس آنگه همه لشکر خاوری
نهادند رخ سوی کین آوری
ز سم ستوران و بانگ سپاه
زمین و زمان گشت یکسر سیاه
یکی ابر بست از برخود و ترک
تو گفتی ببارید باران مرگ
تو گفتی که کین کهن نو شده است
و یا باغ شادی پر از خو شده است
بجستند سام و یلان رزم سخت
بگشت از دلیران سرگشته، بخت
سپاه شهنشاه بسیار بود
همه رخ نهاده به پیکار بود
ز گردان جنگآوران صد هزار
کجا بود با سام در کارزار
ازیشان در و دشت شد پر ز خون
یکی نیمه از تن درآمد نگون
دگر زان سوارافکنان هر که ماند
ز کین رخ بتابید و باره براند
پراکنده گشتند در دشت و کوه
چو قلواد دید آن دلش شد ستوه
بزد اسب و آمد به نزدیک سام
بدو گفت کای پهلو نیکنام
چه پیکارجوئی که لشکر نماند
ز چندان سپه یک دلاور نماند
نبینی که هامون پر از دشمن است
به ما بخت بد را همی شیون است
مرا و تو را گر به دست آورند
به فرهنگ و قلوش شکست آورند
همان به که از رزم تابیم روی
برانیم کهپیکر تیزپوی
مگر کنج غاری به دست آوریم
چو افسونگران ریو و رنگ آوریم
وگرنه دمادم که فغفور چین
رسد هر دومان را بگیرد ز کین
جهان پهلوان هر سوئی بنگرید
به پیرامن سرکشان کس ندید
ولی دید دشمن فراوان به پیش
ز اندیشه دل در برش گشت ریش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان از زبان سام نیرم نژاد روایت میشود که به یاد گفتار دهقان در میدان جنگ میافتد. او شب هنگام از جنگ برگشته و با آسمانی تاریک روبهروست. وقتی خورشید طلوع میکند، سام آماده نبرد میشود و لشکرش را فرا میخواند. اما مشاوران او به او هشدار میدهند که با سام اژدها در جنگ نرود زیرا او خطرناک است.
سام از نصیحتها چشمپوشی کرده و تصمیم به نبرد میگیرد. او با روحیهای بلند بالا و خشمگین به میدان میرود و در نبرد با لشکر دشمن مواجه میشود. در میانه جنگ، با دیدن اوضاع وخیم، قلواد به نزد سام میشتابد و او را از وضعیت خطرناک آگاه میسازد. در نهایت، سام که در نبرد جانفشانی کرده، متوجه میشود که دشمن فراوان است و باید راهی برای فرار از این بحران پیدا کند. داستان در شرایط تنش و نبرد بیپایان میان سام و لشکر دشمن ادامه مییابد که نمایی از دلاوری و خطر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شاعر از سام نیرمنژاد به یاد حرفهای دهقان افتاد و آنها را به خاطر سپرد.
هوش مصنوعی: زمانی که از میدان جنگ برمیگردد، آسمان تاریک و سیاه مانند رنگ قیر است.
هوش مصنوعی: خورشید به مثل برآمد و در اوج آسمان قرار گرفت، همچنان که وقتی از راز فغفور (پادشاه) باخبر شد.
هوش مصنوعی: نیروهایی که به طور مخفیانه اعزام شدهاند، در صدد هستند که بر دنیای زیبا و روشن سایهای تاریک بیفکنند.
هوش مصنوعی: دلش از قضاوتی که بیرحمانه انجام شد، ناراحت و آشفته است، چون آن قضاوت به او کمک نکرد و او را در موقعیت سختی قرار داد.
هوش مصنوعی: وقتی او به جستجوی جهان رفت، به خواب عمیق فرو رفت و پس از آن، خورشید به آرامی طلوع کرد و چهرهاش را نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از افق بالا آمد، شاه کینهتوز به درون میدان جنگ رفت.
هوش مصنوعی: غوکوس زمینی طلا مانند درخشان شد و سپاه به راهی دیگر در حرکت شد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که زمین نیز تحت تأثیر تلاش و زحمت نعل اسب قرار گرفت و به نوعی خود را آراست.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، هوا پر از خاک شد و بلندی را نادیده گرفت و به زیرزمین بازگشت.
هوش مصنوعی: سواران به سوی میدان رفتند و با شجاعت و قدرت خود، اسبهای تندرو را به حرکت درآوردند.
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه از خواب بیدار شده، از گرد سام درخواستی به عمل میآورد تا از غلام خود درخواست مبارزه کند.
هوش مصنوعی: آنها صندوقی را به او رساندند، ولی او آن را پنهان کرد به دلیل خشم و دشمنی که نسبت به او وجود داشت.
هوش مصنوعی: سوار با سرعت و چالاکی به میدان جنگ آمد و مانند آذرگشسب، قهرمان افسانهای، از روی خشم و کینه به نبرد پرداخت.
هوش مصنوعی: از آن طرف، شاه ایران سپاه خود را سازماندهی کرد و از سوی دیگر، دشمنان نیز آماده نبرد شدند.
هوش مصنوعی: جهانپهلوان وقتی که خود را آماده کرد و به میدان آمد، به دنبال حریف مناسبی برای رقابت بود.
هوش مصنوعی: شاه چین از دل زمین، طوفانی به پا کرد که موجب لرزش زمین و تغییر در هوا شده است، مانند نواختن نی.
هوش مصنوعی: به سوی سرزمین سام که سرزنده و خوشحال است رفت و دل سروران را به شدت ناراحت و نگران کرد.
هوش مصنوعی: مهمانان جلوتر رفتند و خواستهای را مطرح کردند که ای شاه، به جنگ نروند.
هوش مصنوعی: نمیدانی که در میدان جنگ، سام (پدر رستم) با اژدها مبارزه میکند و بر سر تیغ او، جانهای بسیاری که ارزش چندانی ندارند، قربانی میشوند.
هوش مصنوعی: بمان و برای جنگ آماده شو تا اینکه بر جهان فشار بیاوریم و آن را در تنگنا قرار دهیم.
هوش مصنوعی: او گفت: ای دلیر، من از تو میخواهم که سرانجام به این فکرها و اندیشههای بیپایان من توجه کنی و آنها را بپذیری.
هوش مصنوعی: در صبح خبری به من رسید که لشکریان بزرگ در شب تجمع کردهاند.
هوش مصنوعی: با سرسختی و عصبانیت، کوهی از آتش در دل کینهورزی وجود دارد که به نام «قلوش» شناخته میشود.
هوش مصنوعی: فرستادهای از سام به دنبال قاضی است که بتواند به فرهنگ کمک کند و آن را تقویت کند.
هوش مصنوعی: میترسم که فرینوش و فرشاد درنگ کنند و بیهدفتری در جستجوی غارت بمانند.
هوش مصنوعی: دشمنان با کینه و حسد از هر طرف به ما حمله میکنند و ناگهان از سوی آنها روبهرو میشویم.
هوش مصنوعی: ناگهان سران آنها به زیر میآیند و از تمام جنگ و نبرد سیر میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی فرزند دیو به این میدان جنگ بیاید، روز من به شب سیاه تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: امروز برای خودم مبارزه میکنم و از سرزمین سام برمیخیزم، چون وقتی که بخواهم، میتوانم دشمن را به دام بیندازم.
هوش مصنوعی: از آن به بعد به خاطر کینهای که در دل دارم، مانند آتش به سمت موجودی شیطانی و خبیث خواهم رفت.
هوش مصنوعی: از کمینگاه بروم که کینهجو را ببینم، او را مانند شب تار به چالش میکشم.
هوش مصنوعی: اگر دختری زیبا و دلربا را به دست بیاورم، به او نوش گیتی را هدیه میزنم تا کامش شیرین شود.
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و سپس پلنگی در حال دویدن به سمت قهرمان آمد.
هوش مصنوعی: از شدت خشم با آن پهلوان شجاع هیچ کلامی نگفت و مانند شیری به میدان جنگ رفت.
هوش مصنوعی: سام دلاور، با شجاعت خود، به چنگال دشمنان افتاد و باعث شد که شاه به تحرک بیفتد و برای پیروزی تلاش کند.
هوش مصنوعی: با هر وسیلهای که نیاز بود، جنگ را ترتیب دادند و به درستی و شایستگی به آن پرداختند.
هوش مصنوعی: در پایان، سام شیر تصمیم گرفت تا او را به زمین بیاورد.
هوش مصنوعی: فرماندهی به لشکری که برای کمک به شاه آمده است، ندا میدهد و اعلام میکند که امروز باید به یاری او بشتابند.
هوش مصنوعی: زمانی که دستورات فرماندهان در گوش سربازان شنیده شد، از تمامی لشکر صدای بلندی برخاست.
هوش مصنوعی: سربازان حرکت کنید و از جا بلند شوید، زیرا فکر و دل از آنچه در پیش است، آسیب دیده و پریشان شدهاند.
هوش مصنوعی: زمین با نعل اسب به حالت پایین درآمد و در نتیجه، مانند آتشافروز، هیچ چیز نمیتوانست در برابر تیغ تیز آن مقاومت کند.
هوش مصنوعی: به یک راه به سمت سام یل حرکت کردند و پرچم جنگ را برافراشتند.
هوش مصنوعی: همه به او حمله کردند و به او آسیب زدند، اما تو گویی فکر کردی که او را با طلا زخمی کردند.
هوش مصنوعی: دنیاگردی در تمام جهات نظر میکرد، اما هیچ نشانهای از آزادی از چنگال دشمن نمیدید.
هوش مصنوعی: او از شاه ناامید شد و دستش را برداشت و بعد از آن مانند فیل مست شروع به فریاد زدن کرد.
هوش مصنوعی: با قدرتی زیاد و از روی کینه، به سمت بزرگان حملهای سنگین و مؤثر کرد.
هوش مصنوعی: وقتی قلواد از محل دلش نگاه کرد، از غم چهرهاش دو رنگ شد.
هوش مصنوعی: فریاد بزنید ای لشکری که به سوی سرزمین شرقی آمدهاید، چهرهتان را به سمت جنگ و نبرد برگردانید.
هوش مصنوعی: سالار شما در میان دشواریها و خطرات بزرگ قرار دارد و جانش در معرض خطر نابودی است.
هوش مصنوعی: نگذارید تا دشمن با کینه و حسادت، نام و اعتبارش را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: آیا میتوانید او را از زیر پای شما بیرون بیاورید؟ آیا میتوانید جای او را دوباره پر کنید؟
هوش مصنوعی: او این را گفت و شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و به کمک سام آماده شد.
هوش مصنوعی: سپس تمام سپاه شرق، به سوی جنگ و نبرد آماده شدند.
هوش مصنوعی: از سرعت و شتاب اسبها و صدای لشکر، زمین و زمان به طور کامل تاریک و سیاه شد.
هوش مصنوعی: ابر سیاهی از خود بر افراشت و به خاطر تو گفت که باران مرگ ببارد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که این چیز قدیمی دوباره تازه شده و یا اینکه باغ شادی پر از زیبایی شده است.
هوش مصنوعی: سام و جنگجویان دلیر در میانه جنگی سخت تلاش کردند و بخت به شدت در حال چرخش بود، به گونهای که دلیران سرگشته و گیج شدند.
هوش مصنوعی: سپاه پادشاه بسیار زیاد و آماده به نبرد بود، همه آنها به روی بادبان جنگ ایستاده بودند.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که در نبردی صد هزار جنگجو وجود داشته باشد، در حالی که سام، دلیرترین جنگجو، در میدان نبرد حاضر است؟
هوش مصنوعی: در دشت و بیابان، خون زیادی ریخته شد و بخشی از بدن یکی از آنها، به طور غمانگیزی جدا شد و به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از سواران (دلیران) باقیمانده باشد، باید به خاطر کینهای که در دل دارد، رویش را برگرداند و از آنجا دور شود.
هوش مصنوعی: آنها در دشت و کوه پخش شدند و وقتی که قلواد (شخصی) آنها را دید، دلش از دیدنشان زجرکشید و غمگین شد.
هوش مصنوعی: اسب را به حرکت درآورد و نزد سام آمد و به او گفت: ای پهلو که نام نیکو و خوبی داری.
هوش مصنوعی: مردی که به دنبال نبرد است، در میدان جنگ هیچ سرباز و نیرویی باقی نمانده و فقط یک قهرمان است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دشمنان در اطراف ما فراوان هستند و در این شرایط سخت، بخت بد نیز به ما چنگ انداخته و فریاد و نالهای برپا کرده است.
هوش مصنوعی: اگر مرا و تو را به چنگ بیاورند، به فرهنگ و آداب ما لطمه خواهند زد.
هوش مصنوعی: بهتر است که از جنگ و نبرد دوری کنیم و روی خود را برگردانیم، زیرا دشمنی که سریع و چابک است، ممکن است برای ما خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم در گوشهای از غاری پنهان شویم، مانند جادوگران که فریب و زیبایی میآفریند.
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه فغفور چین بیاید، هر دوی ما را از کینه میگیرد.
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، هر جا که پهلوان نگاهی بیفکند، هیچ کس را در اطراف سرکشان نمیبیند.
هوش مصنوعی: دشمنان زیادی را در جلو میبیند و از شدت نگرانی و فکر، قلبش به شدت تحت فشار قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.