انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴
حسن تو بر ماه لشکر میکشد
عشق تو بر عقل خنجر میکشد
خدمتش بر دست میگیرد فلک
هر کرا دست غمت برمیکشد
دست عشقت هرکرا دامن گرفت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - مدح نجم الدین لاجین والی همدان
در سر مردان غم عشق تو معجر میکشد
زاهدان را در خرابات قلندر میکشد
هشت راه از کعبه وصل تو تا زر میرود
چار حد از خامه عشق تو تا سر میکشد
نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٧ - وله ایضاً
ترک من بر سطح مه خطی مدور میکشد
دور بادا چشم بد الحق که در خور میکشد
مینهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر
در خم قوس قزح خورشید خاور میکشد
خط سبزش را توان گفتن که خضر دیگرست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
حسن تو بر ماه لشکر میکشد
عشق تو بر عقل خنجر میکشد
جان من بیتو ز تن در زحمت است
رنج یوسف از برادر میکشد
هر کرا عشقت گریبانگیر شد
[...]
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه
ماه روز افزون من چون مهر خنجر میکشد
میخورم سهمی که ابرو چون کمان در میکشد
صید لاغر گشتهام آن ترک تیر انداز را
وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر میکشد
دو به دو چشمان او می میخورند از خون دل
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
حبذا مستی که در میخانه ساغر میکشد
نقد جان از نفی و از اثبات بر سر میکشد
نیست مثل او بخم و ساغر و جام و شراب
باده جان بخش چون از لعل دلبر میکشد
فیض اقدس باشد این گر ذات فایض میشود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۳
عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
آفتاب روز محشر بیشتر میسوزدش
هرکه اینجا درد و داغ عشق کمتر میکشد
تا به کام دل کند جولان سپند شوخ ما
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
سنبل زلف تو خط بر سنبل تر میکشد
سرو قدت حلقه در گوش صنوبر میکشد
کعبه دردیکشان باشد مقامی کز شرف
بهر تعمیرش، خم می خشت بر سر میکشد
کم مبادا از سر ما سایه داغ جنون
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵
زحمت ایام، راحتجو فزونتر میکشد
سختی از دوران برای بالش پر میکشد
بهر نیکان، میتوان رنج گرانجانان کشید
بار هر سنگی ترازو بهر گوهر میکشد
در دل آسای پریشانان مباش از شانه کم
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶
پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد
بر سر از موی سفیدم مرگ لشکر میکشد
گویی از بس ناتوانی سبزه میروید ز سنگ
دود آه حسرتی تا از دلم سر میکشد
شایدش چشم بد دوران گذارد در کنار
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲
هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد
آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد
کفر و دین را امتیازی نیست در بازار عشق
این ترازو خاک را با زر برابر می کشد
در پی عرض هنر هرگز نباشد اهل دل
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
هرکه از خون جگر چون لاله ساغر میکشد
منت احسان کی از چرخ ستمگر میکشد
زآستان بینیازی تا کف خاکی به جاست
کی سر ما خاکساران ناز افسر میکشد
میرود گرد یتیمی، کی بشستن از گهر؟
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۷ - بلندی رفتن نمرود به تماشای سوختن حضرت خلیل ع
هر که از سلطان ما سرمی کشد
سر به زیر تیغ و خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
باز چرخ سفله پرور طرح دیگر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
بر سر ارباب دین بی داد لشکر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
بر سر شیر خدا شمشیر دیگر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
شمسه ایوان عصمت چادر از سر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
چشم آدم خجلت از روی پیمبر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
پرزنان چون طایر بسمل به خون پر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۴
دامن خفتان به خوناب شفق پر می کشد
از نیام شمر خنجر می کشد