حبذا مستی که در میخانه ساغر میکشد
نقد جان از نفی و از اثبات بر سر میکشد
نیست مثل او بخم و ساغر و جام و شراب
باده جان بخش چون از لعل دلبر میکشد
فیض اقدس باشد این گر ذات فایض میشود
همچو مه کو نور از خورشید انور میکشد
نقش اغیار و خیال یار از دل بر تراش
کین تجلی را دل پاک قلندر میکشد
مینماید روی چون خورشید از هر سو جمال
شاهد جان گر ز تن بر روی چادر میکشد
کوهیا گردن جانست زانرو زلف خویش
دل کجائی برد از وی او اگر سر میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: محتوای شعر درباره لذت و شوقی است که در میخانه و هنگام نوشیدن شراب حس میشود. شاعر میگوید که این مستی و سرمستی به آدم جان میبخشد و دل را از وابستگیها و خیالات پاک میکند. او به زیبایی معشوق و نورانی بودنش اشاره میکند و میگوید که این تجلی عشق و زیبایی در دلهای پاک احساس میشود. همچنین، بیان میکند که زلف یار همچون کوه است و زیبایی او قدرتی دارد که دلها را تسخیر میکند. در کل، شعر توصیفی است از حالاتی که در عشق و مستی ایجاد میشود و بر تأثیرات آن بر روح و دل فرد تأکید دارد.
هوش مصنوعی: خوشا مستی که در میخانه با جرعهای از جام، جان را از تمام وجود و اثبات و عدم رفع میکند.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی مانند او در خم و ساغر و جام و شراب وجود ندارد؛ چرا که بادهای که جان را تازه میکند، تنها از لعل دلبرش به دست میآید.
هوش مصنوعی: این گفته بیان میکند که اگر وجود خداوند متعال باشد، مانند ماهی که نورش را از خورشید میگیرد، فیض و نعمت هم از ذات او به موجودات فرستاده میشود. به عبارتی، وجود خداوند منبع همه خوبیها و نعمتهاست.
هوش مصنوعی: انسان باید از تأثیرات منفی دیگران و خیالات عاشقانه خود فاصله بگیرد و با قلبی پاک، حقیقت و زیباییهای واقعی را جستجو کند.
هوش مصنوعی: چهره او مانند خورشید درخشان است و زیباییاش از هر سو خود را نشان میدهد. اگر او از بدنش عبور کند و روی چادر بیفتد، جان را به وجد میآورد.
هوش مصنوعی: کوهها گردنکشی میکنند، چون زلفهایش دل را از جای خود میکشد. اگر او سر بالا میکند، دل را با خود میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سر مردان غم عشق تو معجر میکشد
زاهدان را در خرابات قلندر میکشد
هشت راه از کعبه وصل تو تا زر میرود
چار حد از خامه عشق تو تا سر میکشد
نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک
[...]
ترک من بر سطح مه خطی مدور میکشد
دور بادا چشم بد الحق که در خور میکشد
مینهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر
در خم قوس قزح خورشید خاور میکشد
خط سبزش را توان گفتن که خضر دیگرست
[...]
ماه روز افزون من چون مهر خنجر میکشد
میخورم سهمی که ابرو چون کمان در میکشد
صید لاغر گشتهام آن ترک تیر انداز را
وز سیه چشمی کمان بر صید لاغر میکشد
دو به دو چشمان او می میخورند از خون دل
[...]
عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
آفتاب روز محشر بیشتر میسوزدش
هرکه اینجا درد و داغ عشق کمتر میکشد
تا به کام دل کند جولان سپند شوخ ما
[...]
سنبل زلف تو خط بر سنبل تر میکشد
سرو قدت حلقه در گوش صنوبر میکشد
کعبه دردیکشان باشد مقامی کز شرف
بهر تعمیرش، خم می خشت بر سر میکشد
کم مبادا از سر ما سایه داغ جنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.