عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او
یا بنه این سروری دیگر مکن
یا ز سربازی بنه در سرمکن
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
دل عطار را بیت الحرم کن
بتشریف حضورش محترم کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را
رحم بر عیسی کن و بر خر مکن
طبع را بر عقل خود سرور مکن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۶ - بیان آنک نفس آدمی بجای آن خونیست کی مدعی گاو گشته بود و آن گاو کشنده عقلست و داود حقست یا شیخ کی نایب حق است کی بقوت و یاری او تواند ظالم را کشتن و توانگر شدن به روزی بیکسب و بیحساب
مُصحف و سالوس او باور مکن
خویش با او همسِر و همسَر مکن
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۰
ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن
ور می کنی بر آن بت بیدادگر مکن
ای دل، نماند طاقت آنم که بشنوم
با من همه بکن، سخن آن پسر مکن
می رفت و من به خاک نهاده سر عزیز
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۹۵ - نبرد سام با ابرها و گرفتار شدن ابرها
بگفتا تو دانی دلش نرم کن
به پیغام جانش پر آزرم کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۴۳
از خود برون نرفته هوای سفر مکن
این راه را به پای زمین گیر سر مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۲
ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن
آفتاب خویش را مغلوب نیلوفر مکن
زیر گردون باش چندانی که جسمت جان شود
گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن
حق نمایی کار هر آیینه بی زنگ نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۳
از خود برون نرفته هوای سفر مکن
این راه را به پای زمین گیر سر مکن
در قلزمی که ابر کرم موج می زند
اندیشه چون حباب ز دامان تر مکن
گوهر چه صرفه می برد از روی سخت سنگ؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۴
غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش
دریوزه فروغ ز شمس و قمر مکن
خواهی که چون شکوفه ازین باغ برخوری
با خاک ره مضایقه سیم و زر مکن
پای حنا گرفته به جایی نمی رسد
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴
تا نخندد بر تو صد گوهرشناس
ای خزف، همچشمی گوهر مکن
بی غلط، حرفی نیاید بر لبم
آنچه از من بشنوی، باور مکن
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » ساقینامه
که از جام وحدت دلم گرم کن
وزین آتش این آهنم نرم کن
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۸
از خودآرایی بهجنس جاودان لنگر مکن
آبرو را سنگسار صنعت گوهر مکن
خار جوهر زحمتگلبرک تمثالت مباد
پردهٔ چشم تر آیینه را بستر مکن
تا توان درکسوت همواری آیینه زیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۹
ای به عشرت متهم سامان درد سر مکن
صاف و دردی نیست اینجا وهم در ساغر مکن
شمع این محفل وبال گردن خویش است و بس
تا بود ممکن ز جیب خامشی سر بر مکن
زندگی مفتست اگر بیفکر مردن بگذرد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴
پیش هر کس شکوه از گردون دون پرور مکن
دفتر جمع دل غمدیده را ابتر مکن
عمرها شد ای خضر منت ز حیوان می کشی
لب تر از آب بقا تا زنده ای دیگر مکن
در پی دنیا که آخر خشک لب خواهی گذشت
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت توبه
تاکنون کردی گنه دیگر مکن
تیره کردی آب، افزون تر مکن
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۵۲ - در بیان حدیث لولاک لما خلقت الافلاک
گر بنالم ناله ام باور مکن
این جفا بر جان من کمتر مکن
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۶ - در بیان حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه
هان چه گویی این زمان آزرم کن
آفتاب و شمع چبود شرم کن
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۱۴ - برهان چهارم
نمی گویم از مردم آزرم کن
ز روی رسول خدا شرم کن